بعد
از چندین جلسه هماهنگی و روزها کار
و تلاش بر
و بچه های فعال دبیرخانه همایش، بالاخره انتظار به سر رسید.
ساعت 5
بعد از ظهر پنج شنبه 24 تیرماه 89. سالن اجتماعات کانون شهید
بهشتی.آنچه می خوانید خلاصه و حاشیه ای است بر این مراسم:
-اعجاز
فضای مجازی در گردآوری دوستانی
در عالم
حقیقی واقعاً هیجان انگیز بود. شور و شوق و هیجان و اشتیاق در
چشمهای
همه موج می زد. گرچه صندلیهای خالی در گوشه و کنار سالن حاکی از کم
مهری برخی
دوستان وبلاگ نویس و مسؤولین بود، اما از حرارت اشتیاق دوستان برای
اجرای این
برنامه کم نکرد.
-دکوراسیون
بدیع و زیبای مراسم که به طرز کم نظیری در قالب یک صفحه
مانیتور
طراحی شده بود، خود گویای خلاقیت و نوآوری جوانانی بود که اگر
بدان ها
اعتماد شود با کمترین امکانات و هزینه ها می توانند بهترین ها را
بسازند.
- حضور برخی شرکت های کامپیوتری شهر و انجام تبلیغات در همایش از نکات جالب و جدید این مراسم بود.
-اجرای
زیبا و خودمانی مراسم توسط مهدی حاجی زکی، جوان خوش ذوق و طناز
خوانساری،
و شوخی های او با وبلاگ نویسها (یا به قول خودش وبلاگرها!!) شور
و حال
دیگری به مراسم بخشیده بود.
- علیرغم
ارسال دعوت رسمی از رؤسای بسیاری از ادارات و نیز مسوولین روابط
عمومی و
فناوری اطلاعات آنان، از مسوولان حاضر در همایش رییس و نائب رییس
شورای
اسلامی شهرستان، رییس اداره کار، رییس اداره تربیت بدنی(بنا به
اعلام یکی
از وبلاگ نویسان)، مسوول روابط عمومی آموزش و پرورش و رؤسای
هنرستان
طالقانی و دبیرستان 17 شهریور در همایش شرکت نموده بودند.
جای متولیان بخش فرهنگ خالی بود!
- شهرام دادگستر
اولین سخنران مراسم به بیان خلاصه ای از جلسات اول و دوم وبلاگ نویسان در سالهای
گذشته پرداخت.
-حضور
مریم خداکرمی (مدیر وبلاگ لاله اشک و ساکن آمریکا) و همچنین معرفی رسمی دایی جان
(مدیر وبلاگ النگات) دو سورپرایز همایش بود.
- مریم
خداکرمی که با سخنرانی شورانگیز خود حضار را به وجد آورد، موقعیت
فعلی
خوانسار را نسبت به گذشته بسیار متفاوت و بهتر عنوان کرد.-سخنرانی
فرماندار خوانسار در این همایش، با توجه به اعلام قبلی مبنی بر حضور ایشان در شورای
اداری استان به همراه شهردار خوانسار، لغو گردیده بود.
- هوشنگ
صانعی، رییس شورای اسلامی شهر و شهرستان خوانسار، در سخنان خود
ترویج
امید و امیدواری را در وبلاگها از وبلاگ نویسان خواتسار شد.
- خسرو
دهاقین(نویسنده همین وبلاگ!) در آغاز سخنان خود گفت: مخاطب اصلی
صحبت
امروز من مسوولان بودند که به دلیل عدم حضور آنان مجبور به حذف
بخشهای
مرتبط با آنان هستم.
-رونمایی نرم افزار وشند 2 و معرفی تالار گفتمان خوانساریها دو بخش نهایی همایش بودند که با دور بالا! توسط علی معصومی و سید وحید صادقی اجرا شدند.
-اجرای زنده
موسیقی زیبای سنتی توسط برادران بنی هاشمی و حسین رفعتی و پخش کلیپ های تولیدی
همایش توسط شهاب دادگستر و خانم صاحبی از زیباییهای دیگر همایش بود.
-عدم حضور
فعال مسوولان و برخی وبلاگ نویسان نقطه مشترک گلایه های عمده حضار همایش بود.
-در پایان
همایش از بیست وبلاگ برتر در بخش های مختلف و دست اندرکاران مراسم با اهدای لوح ،
تقدیر به عمل آمد.
- علیرغم
درخواستهای مکرر مجری و اشتیاق شدید حضار "کمش" حاضر به رونمایی خود نشد و
تقدیرنامه وبلاگ وی که در بخش ویژه برگزیده شده بود به صورت مجازی برای او
ارسال گردید.
- عمده
هزینه های همایش شامل تهیه لوح های تقدیر، پذیرایی، تبلیغات و .... توسط شورای
اسلامی شهر و شهرداری تامین شده بود.
- مجوز همایش رسما توسط فرماندار محترم و پیرو جلسه هماهنگی 16/4/89 اعضای دبیرخانه همایش با ایشان صادر گردیده بود که از ایشان به واسطه توجه به جوانان و امور فرهنگی باید قدردانی نمود.
- دست همه بچه های صحنه و پشت صحنه درد نکنه. واقعا خسته نباشند.
پ ن. لینک مطالب مرتبط با همایش وبلاگ نویسان خوانساری
دیدار یک دوست یادباران
اعجاز فضای مجازی یاداشتهای خسرو دهاقین
نشد که نشد خوانسار شهر رویایی من
سومین همایش وبلاگ نویسان خوانساری النگات
وبلاگ نویس محترم اینو حتما بخون چل چو
سومین همایش وبلاگ نویسان خوانساری خوسار هاما
سفرنامه 4

ماسوله حقیقتا زیباست. آمیزه ای از طبیعت و هنر. روستایی تاریخی که امروز شهری
است معروف با شهرتی جهانی.
مسلماً شما اگر مسافر گیلان باشید، ماسوله را در درجه اول به خاطر بافت ویژه
روستایی آن برای دیدن انتخاب می کنید. می دانید که حیاط هر خانه در ماسوله پشت بام
خانه دیگری است و این خود نشان همدلی و صمیمیت ساکنان قدیم این روستاست. صمیمیتی
که تا امروز باقیمانده و یکی از موجبات اصلی رونق این روستا و تبدیل شدن آن به شهر
شده است.
امروز نمی خواهم فقط از دیدنیهای این شهر تعریف کنم. قطعا وبلاگها و سایتهای زیادی را می توانید بیابید که در این خصوص بسیار جامع و کامل مطالبی را ارائه نموده اند. اما امروز که برای سومین بار از این روستای بزرگ دیدن می کردم به گونه ای دیگر ماسوله را نگاه کردم. به راستی علت معروفیت و پیشرفت ماسوله چیست؟ چرا روستایی دور افتاده امروز شهری است که شهره آفاق است؟ آیا مدیریت روستایی یا شهری به معنای امروزی موجب بسامان شدن وضعیت این روستا شده است یا عواملی دیگر در این موفقیت نقش داشته اند؟
همیشه کشف یک زیرخاکی یا یک بنای تاریخی نهفته در دل خاک مایه شگفتی ما انسانها و دیدن یک اثر تاریخی از پیشینیان مایه فخر و مباهات ماست. به ویژه ما ایرانیان که عادت داریم میراث نیاکانمان را از دوسه هزار سال قبل تا به حال به رخ همدیگر بکشیم و برای آنچه که منهدم یا منقرض شده و یا در حال تخریب است، اشک بریزیم و ناله سر دهیم. اما آیا هیچ اندیشیده ایم که ما امروزیان برای آیندگان خود چه میراثی را به یادگار خواهیم گذاشت؟
به راستی اگر کتیبه ای و خورشیدی ما را به هزار سال بعدتر ببرد(1) چه میراثی از سالهایی چون 1388 یعنی روزگاری که خود روزی در آن زیسته ایم خواهیم یافت؟ آیا بناهای امروزین ما این قابلیت را دارد که به عنوان اثری موجبات غرور و افتخار فرزندانمان شود؟ و اصلاً آیا اثری از آنچه ما با این تکنولوژی های بسیار برتر ساخته ایم در آن سالهای دور باقی خواهد ماند؟
***
نیشابور را همه به نام کمال الملک وخیام و عطارش می شناسند. فضای شعرآلود آمیخته با هنر و دانش و عرفان این شهر وجود انسان را لبریز از عشقی جاویدان و ماندگار می کند و به راستی هنرمندان ایرانی برای بنای یادبود این بزرگان چه سنگ تمامی گذاشته اند. (جایشان خالی و یادشان گرامی که اگر هنوز بر روی این کره خاکی می زیستند شاید اکنون آرامگاه سهراب و اخوان و بزرگان دیگر ادب و هنر معاصر ما این گونه بی فروغ نبود.)
وقتی نام دهکده چوبی را از خانم راهنمای بقعه خیام شنیدم، تصور کردم بنایی است از روزگاران کهن که با توضیح وی فهمیدم مجموعه ای است با قدمتی کمتر از ده سال! نام «نخستین و تنها مسجد چوبی دنیا» عنوانی وسوسه انگیز بود تا مسیری حدودا ۱۰ کیلومتری در یکی از جاده های فرعی نیشابور را طی نموده و این اثر گرانسنگ را از نزدیک نظاره گر باشم. (2)
باغی بزرگ بود در حاشیه یک روستا که به محض ورود به آن چشم اندازی زیبا و دیدنی از مزرعه ای آفتابگردان با هزاران خورشید تابان که ورود تو را خیر مقدم می گفتند، وجودت را به وجد می آورد.
و راهی خاکی که تو را می رساند به مسجدی زیبا و دیدنی! گفته می شد این بنای تمام چوب با دو مناره با ارتفاع 13 متر و سقفی شیروانی به شکل یک کشتی وارونه اولین مسجد چوبی دنیاست که 40 تن چوب در ساخت ان به کار رفته و در برابر زلزله کاملاً مقاوم است و دست کم تا هزار سال دیگر قابلیت ماندگاری خواهد داشت!
داخل مسجد پیرمردی در حال نماز و عبادت بود. تمام تزئینات داخلی مسجد به گونه ای حیرت انگیز با چوب طراحی و اجرا شده بود. فضای شاد و زنده درون مسجد وهارمونی دل انگیز رنگهای مختلف چوبهای به کار رفته در دیوار، محراب، کتیبه ها، منبر و ... دل را بیش از هر لحظه دیگر به خدا پیوند می زد.
در چند قدمی مسجد ساختمان دیگری بود به همان زیبایی و در دو طبقه. طبقه زیرین نمایشگاهی از آثار دستی روستا و طبقه بالا کتابخانه و سالن مطالعه ای تمام چوب بود.
مقابل مسجد و این ساختمان حوضی وجود داشت که آدمکی چوبی با کوزه ای از جنس خود آن را مملو از آب می ساخت! پس از ساعتی گشت و گذار و بازدید از قسمتهای دیگر این دهکده کوچک زیبا، در کنار حوض نشستم و از عمق وجود به این سلیقه و هنرمندی و دلبستگی سازنده چیره دست به وطن خود بسیار آفرین گفتم.
سازنده این مجموعه گرانبها مهندس مجتهدی چنان که فهمیدم مردی از همین روستا است که فارغ التحصیل معماری و ساکن آمریکا بوده و پس از بازگشت به وطن، به فکر بنای چنین یادبود ارزنده ای برای رونق صنعت گردشگری در زادگاه خود و جاویدان ساختن نام این مکان در تاریخ هنر معماری ایران افتاده است و دست مریزاد به چنین اراده ای. بدون شک وجود چنین مردانی که بی هیچ چشمداشت مادی و بدون حمایت دولت دست به چنین ابتکارات بزرگی می زنند برای کشور ما نعمتی بسیار بزرگ است که قدر آن را نه ما امروزیان که آیندگان به بهترین شکل خواهند دانست. چرا که ما ایرانیان آموخته ایم چهره ها و ستارگانمان را زمانی ارج نهیم که دیگر در بین ما نیستند. آن زمان خواهد بود که دهکده و مسجد چوبی نیشابور را نیز همه خواهند شناخت! (۳)
***
اگر اشتباه نکنم کنفوسیوس حکیم می گوید: به جای آن که به تاریکی لعنت بفرستید برخیزید و شمعی روشن کنید!
خانوم.... آن کبریت کجاست؟!!
..........................................................................................................................................
1. اشاره به سریال تلویزیونی پنجمین خورشید
2. نیشابور، جاده اسحاقآباد، 7 كيلومتر بعد از زيارتگاه فضلابن شاذان، روستاي محمدآباد آقازاده
3. برای دیدن تصاویری از این دهکده زیبا به این وبلاگ مراجعه و برای کسب اطلاعات بیشتر روی این لینک کلیک کنید.
اشاره: صبح دیروز چهارشنبه بنابه دعوت آقای موسوی رییس جدید دانشگاه پیام نور خوانسار، جلسه ای به منظور برنامه ریزی برای برگزاری همایش کشوری چهره های ماندگار خوانسار به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه با حضور امام جمعه، حضرت حجت الاسلام و المسلمین علوی، بخشدار مرکزی و تعدادی از روسای ادارات در دانشگاه پیام نور برگزار گردید. در این جلسه پس از بحث و تبادل در خصوص مسائل و مشکلات برگزاری چنین همایشی با توجه به عظمت کار و همچنین نیاز به فرصت زیاد و بودجه بسیار بنده نیز به عنوان عضوی از شورا مطالبی را بیان نمودم که جهت استحضار دوستان عزیز در این جا عیناً معروض می دارم:
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان بزرگوار.
گفتنی ها را تقریبا دوستان فرمودند. من اول باید از آقای موسوی تقدیر و تشکر کنم. به هر حال ایشان کاری را می خواهند شروع کنند که ما نکردیم. درست است که ما یکی دو کنگره داشتیم که در نوع خود کنگره های خوبی بودند: کنگره بزرگداشت علمای بزرگ خوانسار یا نکوداشت دبیرستان شریعتی که کار خیلی خوبی بود که واقعاً رضایت عمومی را در سطح شهر به همراه داشت اما به هرحال واقعیت این است که جناب آقای موسوی ضمن این که مسؤولی بودند که از خارج خوانسار تشریف آوردند این دید را داشتند که این کار را بخواهند دوباره به شکلی دیگر استارت بزنند.
به هر تقدیر کارهای بزرگ و نو باید از دانشگاه و حوزه شروع شود و جز این هم انتظاری نیست اما بحثی که جناب آقای معینی اشاره فرمودند در مورد عظمت خوانسار، من مصداق این بیت زیبای «دل هر ذره را که بشکافی *** آفتابیش در میان بینی» را خوانسار می دانم که هر ذره اش را که مورد بررسی قرار دهیم واقعا حرفی برای گفتن دارد.
اما به هر حال باید کار را از یک جا شروع کرد. فکر می کنم ما خوانساریها در معرفی چهره هایمان خیلی کوتاهی کرده ایم و شاید همین تعدد چهره هاست که باعث شده ما کلاً کار را متوقف کنیم و بگوییم این که نمی شود پس رهایش کنیم. قطعا اگر برنامه ریزی کنیم خواهد شد.
بنده فکر می کنم در بخش اداری نگاه ما به بحث فرهنگ حتی در بین متولیان امر خیلی ضعیف است. همین دغدغه فرهنگی که می گوییم در شهر داریم را در کمیسیون فرهنگی در شورا داشتیم. یکی از نگرانی هایی که همیشه در شورا مطرح شده همین بود که جوانان مطرح می کنند که ما چهره های خیلی خوبی داریم که معرفی نشده اند و درخواست یادبود، بزرگداشت، المانها و نمادها و ... حتی از شهرداری و سایر ادارات داشتند که متاسفانه عملی نشده است.
مسأله دیگر تعاریفی است که ما از مشاهیر داریم. در خود همین جلسه هم می شود گفت ما اکثراً حول و حوش علما صحبت کردیم که البته بخش بزرگی از مشاهیر خوانسار را تشکیل می دهند و این انکارشدنی نیست اما من احساس می کنم که یک طوری به بعضی مشاهیر به عنوان تابو نگاه می کنیم و جرأت ابراز و بیان کردن انان را نداریم. یعنی اگر ما بیاییم و بگوییم استاد محمودی خوانساری یا استاد ادیب خوانساری می گوییم این را بگذاریم کنار چون موسیقی است.
وقتی بحث الگو مطرح می شود و می خواهیم برای جوان الگو تعریف کنیم در همه زمینه ها باید الگو داشته باشیم. الگوی جوانان امروز ما نباید ساسی مانکن و ... باشد که جوانان دارند از او تقلید می کنند. به هر حال موسیقی نیاز امروز جامعه است و نمی توانیم ان را حذف کنیم.
الگوهای اصیل و مذهبی که در این زمینه کار کرده اند را نباید حذف کنیم و روی آنها کار نکنیم که بعد الگوهای غربی و الگوهایی که مشخص نیست چه چیزی به جوانان ما ارائه می دهند را داشته باشیم.
من فکر می کنم اگر سطح این همایش یا مراسم رامحدودتر و در درجه اول یا دانشگاهی و یا شهرستانی کنیم به لحاظ مشکلاتی که دوستان فرمودند و به لحاظ عظمت کاری که حاج اقا خواجه کریمی هم اشاره فرمودند از محدوده دانشگاه یاشهرستان فراتر نرویم. همین کاری که در صدا و سیما انجام می دهند حداقل الگوی خوبی برای شروع کار است. 10 - 15 رشته مشخص کنیم و در هر رشته از الگوهای موجود و آنهایی که با سابقه تر هستند از طریق کارگروهی انتخاب شوند. باید کارگروه یا دبیرخانه ای باشد که فرمهایی تنظیم و اطلاع رسانی کند تا در اختیار افراد قرار بگیرد، سپس اینها جمع اوری و بر اساس معیارها و امتیازهای مشخص شده نهایتاً چهره های شاخص تر و باسابقه تر در این زمینه را معرفی و انتخاب شوند.
در ضمن این کار می توانیم روی چهره های دیگر هم کار کنیم. من فکر می کنم کار تحقیقی را حالا نباید شروع کنیم. حاج اقا می فرمایند در بخش خودشان(علمای خوانسار) دو سه سال است که کار را شروع کرده اند، خوب از بخش های دیگر هم این انتظار است. مثلاً ارشاد در بخش هنرمندان نباید منتظر دعوتنامه باشد که کار را الان شروع کند. این کار حداقل باید 10 سال پیش شروع می شد. در بحث ارشاد، آموزش و پرورش و حتی شهرداری و خیلی قسمتها باید کار شروع می شد. حالا هم حتماً نیاز به کنگره نیست. فرض کنیم کنگره و بزرگداشت هم نباشد. فکر کنم هر اداره ای باید خود راموظف کند در مجموعه خودش بتواند آثاری را گردآوری کند.
یکی از مصوباتی که ما در کمیسیون فرهنگی شورا داشتیم تدوین تقویم فرهنگی بود. یعنی یکی از مسائلی که مطرح شد و بعداً در خود شورا هم تصویب شد بحث تدوین تقویم فرهنگی شهرستان بود که ما اطلاعیه دادیم و برای تمام ادارات نامه فرستادیم که تمام رویدادهای مهم، افراد مهم و مشهور، زادروز یا سالگرد وفاتشان را جمع اوری و یک مجموعه کنیم تا آن را به شورای عمومی شهرستان برای تصویب تقدیم کنیم. خوب متاسفانه تا به حال هیچ استقبالی در ادارات نشده است، یعنی جوابی از ادارات به جز یک مورد آن هم اداره ثبت احوال دریافت نکرده ایم.
دید فرهنگی ضعیفی در سطح ادارات شهرستان داریم. اگر یکی مثل آقای موسوی نیاید و شروع نکند باز این کار خواهد ماند و ما نهایتا چیزی برای ارائه نخواهیم داشت.
بنده چند پیشنهاد دیگر هم در این خصوص دارم. چند وقت پیش یکی از مصوبات شورا این بود که با یکی از دانشگاهها به ویژه پیام نور در میان بگذاریم بحث خیابان حکیم زلالی را که شورای قبل نامگذاری کرده بود. بنده می خواستم برایش زندگینامه ای جهت استفاده یک تابلو در این خیابان تهیه کنم. وقتی در منابع علمی و دانشگاهی معتبر در اینترنت جست و جو کردم دیدم مقالات و تحقیقات علمی بسیاری درباره استاد حکیم زلالی خوانساری نوشته اند که یکی از اساتید مشهور سبک هندی بودند. ما گفتیم این را بیاییم به دانشگاه پیام نور ارائه دهیم که همایشی برای این استاد مطرح ادبیات که فقط مختص خوانسار نیست و به کل ادبیات تعلق دارد در خوانسار برگزار کنیم.
یا در پایان نامه ها که چند روز پیش هم خدمت دوستان در قبرستان 13 محرم بودیم مطرح شد که چند پایان نامه را تعریف کنیم. مثلا در بخش گردآوری اشعار، یعنی مجموعه ای نفیس از اشعار اختصاصی که برای قبور آنجا سروده شده و بسیار جالب است. یا همایش علمی و نیز دیدار دانشجویان با چهره های مطرح.
به هر حال ما از نیرو و توانمان در شورا و شهرداری استفاده می کنیم و در خدمت شما هستیم. اکر به یک جمع بندی برسیم. من فقط پیشنهادم این است که از یک سطح کوچک شروع و تجربه اندکی کسب کنیم تا در سالهای آینده بتوانیم توسعه دهیم.
نکته آخر این که: مشاهیری که الان در قید حیاتند برخی سن و سال بالایی دارند، باید قبل از این که این ها را از دست بدهیم زمینه هایی برای تقدیر و تجلیلاین عزیزان فراهم کنیم. بزرگانی داریم که کارهای بزرگی انجام داده اند قبل از این که آنها را از دست بدهیم و افسوس بخوریم، اگر روی آنها فکر کنیم و زودتر از انان تجلیل کنیم کار بسیار خوبی خواهد بود.
شهر خوانسار با همه کوچکی از نظر وسعت و جمعیت دارای 72 گورستان در محلات مختلف است که تا چندین سال پیش نیز اموات در آنها دفن می شده اند.
اما از سال 74 بنا به دستور شورای بهداشت شهر و با توجه به احداث بهشت فاطمه در منتها الیه شمالی شهرستان دفن اموات در کلیه ی گورستانهای داخل شهر ممنوع اعلام شده است.
گذشت زمان و حمل و دفن اموات در بهشت فاطمه که علیرغم مقاومتهای اولیه شهروندان و بستگان اموات، اکنون با استقبال عموم مواجه شده، گورستانهای داخل شهر را آرام آرام از صحنه روزگار محو می کند. هم اینک شهرداری نیز کاشت درخت در محوطه قبرستانهای داخلی و تبدیل به فضای سبز را در برنامه های خود قرار داده است.
اما آنچه که اینجانب را به نگارش این مطلب واداشت، بازدیدی بود که دیروز در پی جلسه ای که اعضای شورای شهر و شهردار خوانسار با حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مرتضی علوی، معاون محترم فرماندار، نماینده دفتر میراث فرهنگی و گردشگری و ریاست و معاون محترم اداره اوقاف در رابطه با نکوسازی و نیز حفظ و نگهداری آثار ارزشمند تاریخی گورستان شرقی خوانسار (واقع در خیابان 13 محرم) داشتند، صورت پذیرفت.
نگاهی هر چند گذرا و سریع به مدت حدوداً یک ساعت (گرچه اولین بازدید من از این گورستان نبود) آنچنان جالب و جذاب بود که نهایتاً منجر به این تصمیم شد که با پیگیری شورای اسلامی شهر، هیئت امنایی از بازماندگان صاحبان قبور برای حفظ و نگهداری آثار ارزشمند هنری و تاریخی این قبرستان تشکیل گردد.
خواندن برخی از دلایل اتخاذ چنین تصمیمی شاید خالی از لطف نباشد:
1. روایتی از تاریخ پرشکوه خوانسار
سنگ نوشته های قبور بزرگانی چون پدر بزرگوار آیت ا... العظمی حاج سید احمد خوانساری (مرجع مسلم تقلید شیعیان)، آخوند ملا محمدعلی حکیم ایمانی (استاد حضرت امام خمینی رحمه الله علیه)، آخوند اسراری و دهها عالم بزرگ دینی دیگر در این قبرستان، برگهای زرینی از افتخارات علم و فقاهت این شهرستان است.
ارامگاه اولین امام جمعه های شهر خوانسار، طبیان، شخصیتهای مشهور اجتماعی و سیاسی از جمله اولین نماینده خوانسار در مجلس شورای اسلامی نمونه های دیگری بود که حاج آقا علوی به ریبایی در مورد آنها توضیحاتی را ارائه داند.
2. گنجینه ای از هنر خوشنویسی
از ویژگیهای ارزنده سنگهای قبور موجود، آثار بدیع و بی نظیر خوشنویسی است که با خطوط نستعلیق، نسخ و ثلث به شیوه ای بسیار زیبا بر سنگها نگاشته شده و هنر خوشنویسی خوانساریان را از دیرباز به نمایش گذاشته است. بی جهت نیست که امروز استاد یدالله کابلی خوانساری، هنرمند پر آوازه و چهره ماندگار خط شکسته نستعلیق شهرمان، نام شهر خود را با افتخار در پی نام خویش می آورد تا به جهانیان بگوید خوانسار این مهد هنر، تا ابد با هنر خواهد زیست و جاودانه خواهد ماند.

3. نمونه های نفیس حجاری
جدا از خوشنویسی و کتابت زیبای اساتید خط بر روی سنگهای قبور، آنچه این زیبایی را مضاعف می کند حجاری ماهرانه و هنرمندانه حجاران توانمندی چون استاد میرزا احمد کتابچی بوده که با وسایل ساده گذشته انچنان زیبا کار حجاری را انجام داده اند که شاید با وسایل مدرن امروزی این کار با این دقت و زیبایی قابل انجام نباشد.
جالب تر از ان نمونه سنگهای بزرگ و سنگینی است که به صورت یک تکه حجاری شده و به شکل بسیار زیبایی طراحی و ساخته شده که از نزدیک باید دید و در مورد آن قضاوت نمود.

4. اشعار ناب و ماندنی
با مرور نوشته های روی سنگ های موجود به ندرت می توان اشعاری تکراری را مشاهده کرد.
غالب قبور، مزین به اشعاری است که در سوگ متوفی توسط شعرای بزرگی چون افسرالشعرای خوانساری سروده شده و با همان خطوط زیبا دور سنگ نوشته شده است. جالب این که در مصرع اخر غالب این اشعار ماده تاریخ وفات (با حروف ابجد) ذکر شده است.
در برخی از اشعار موجود این هنرمندی به گونه ای است که در چند مصرع پشت سر هم هر یک به طور مجزا بیانگر یک ماده تاریخی است!
5. داستانهای موجود قبور
برخی از این سنگ نوشته ها یاداور داستانها و عقایدی است که گذشتگان مطرح می کنند. حاج اقا علوی داستان برخی از انها را در حین عبور از آنها برای جمع می گفتند. از جمله این حکایات داستان یکی از روحانیون بود که گفته می شود پسربچه ای که برای خرید نفت رفته بود در راه بازگشت به خانه دبه نفتش را می ریزد و چون از ترس مواخذه در حال گریه بوده این روحانی به او می رسد و پس از فهمیدن موضوع دبه را پر از آب می کند و به او می دهد. محتوای این دبه به جای نفت تا نزدیک به یکسال مورد استفاده قرار می گیرد و وقتی از راز ان توسط پسر پرده برداشته می شود نفت تمام می شود. (البته این ماجرا به شخص دیگری به نام ملاحیدر که محله چشمه آخوند منسوب به وی می باشد نیز نسبت داده شده است).

6. آرامگاههای خانوادگی
وجود چند ارامگاه خانوادگی نیز از دیدنیهای این گورستان است. گرچه بنای چند ارامگاه خانوادگی در حال تخریب بوده ولیکن به همت سازمان میراث فرهنگی هم اکنون کار مرمت این بناها شروع شده است. داخل آرامگاه شهیدی ها نقاشی های زیبایی بوده که متاسفانه در اثر عدم مراقبت گذشتگان بسیاری از آن از بین رفته است.

آنچه خواندید مروری گذرا بود بر این گنجینه بزرگ مفاخر شهر که شاید اگر از کنار ان بی تفاوت بگذریم به مرور زمان بر اثر سوء استفاده سودجویان و حتی همسایگان قبرستان که حتی هم اکنون برخی اقدام به گشودن در و تصرف بخشی از فضای قبرستان به عنوان حیاط خانه خود نموده اند(!!) رو به ویرانی گذارد.
متاسفانه علیرغم اینکه سند قبرستان در اختیار شهرداری است اما در سالهای گذشته اداره اوقاف مدعی تملک ان شده است. امیدواریم مسؤولین امر با درایت و همدلی با واگذاری ان به شهرداری اجازه نگهداری و محافظت از این گنجینه را رسما به شهرداری واگذار نمایند. شک نکنیم که در صورت نکوسازی و مرمت این قبرستان یکی از جاذبه های تاریخی خوانسار همین مکان خواهد بود.
توجه داشته باشید: اینجا یک قبرستان ساده نیست!
وی اعلام کرد: زلزله در نقطه ای بین خوانسار و گلپایگان اتفاق افتاده که کانون آن به گلپایگان نزدیکتر است و شدت آن 5/3 درجه در مقیاس ریشتر است...

دخترکی ارام و ساکت در گوشه ای از اتاق ایستاده و زیرکانه نظاره گر حرکات و عکس العملهای بینندگان تصاویری است که در نگاه اول ساده، در نگاه دوم مرموز و در نگاههای بعدی شگفت انگیز می نمایند.
تصاویر مختلفی از انسانهایی با اشکال و نمادهای عجیب و غریب بر روی برگه های A4 سفید رنگ که تمامی با خودکار آبی طراحی شده اند. بر روی در اتاق برگه ای به چشم می خورد که روی ان نوشته: نمایشگاه Pen Paint
خانم جوانی در حال توضیح دادن در مورد طرحهاست. به توضیحات چندین تصویر که توجه می کنم شگفت زده می شوم. سعی می کنم خودم هر یک از تصاویر عجیب بعدی را رمزگشایی کنم و به محتوای فکری نهفته در پشت تصاویر پی ببرم.
پسر جوانی در حال عکس گرفتن از بازدید کنندگان است. او را می شناسم. پایین تر از میدان امام مغازه ابزارالات ساختمانی دارد.
در مورد خالق آثار از او می پرسم و او به دخترکی اشاره می کند که به محض ورود به اتاق توجهم را به خود جلب نموده بود.
زهره قاضی سعیدی، دخترکی 16-17، خواهر اوست که از کودکی دچار ظاهرا عارضه نرمی استخوان بوده و با فداکاریهای پدر و مادر و خانواده خوبش تا حدودی درمان یافته ولی از نوعی معلولیت جسمی رنج می برد اما همین دختر به لطف خدا ضمن تحصیل در رشته نقاشی در هنرستان کار و دانش دارالفنون خوانسار، با وجود محدودیت های جسمی، دوره های طراحی و رنگ روغن را به خوبی فراگرفت و هرگز تسلیم یاس و ناامیدی نگردید.
آنطور که خواهرش می گفت، او پس از اخذ دیپلم با دیدی متفاوت از دیگران نسبت به اجتماع شروع به تولید آثاری اجتماعی و غالبا انتقادی از محیط پیرامون خود نموده تا این که در سال جاری با تشکیل نمایشگاهی تحسین همگان را برانگیخت.
زهره، با تشکیل این نمایشگاه و نمایشگاههای قبلی شاید سعی کرد به من و امثال من بیاموزد که توانمندی انسان فقط در داشتن جسمی سالم نیست بلکه انچه انسان را به تعالی می رساند ذهنی خلاق و پویاست.
زهره، خواهر کوچک همه ما تداعی گر این بیت زیباست که:
خدا گر زحکمت ببندد دری
به رحمت گشاید در دیگری
خدایا به خاطر همه نعماتی که به من عطا کردی از تو سپاسگزارم و از این همه کفران نعمت و عدم استفاده شایسته از نیروهایی که به من بخشیدی شرمنده ام. «یا ربّ قوّ علی خدمتک جوارحی»