آدم گاهی وقتها کلی چیز می شنوه اما نمی دونه راسته، دروغه، شایعه است یا واقعیته؟! از بس اطلاع رسانی ها دقیق و شفافه، آدم سریع می فهمه چی شایعه است و چی نه. میگین نه؟! فردا که این مطلب منتشر بشه تکلیف این شایعه ها روشنه!

مثلاً شنیدیم که یه برادر وحید یا وحیدی نامی که احتمالاً همون وزیر محترم دفاع کشوره امروز توی منطقه ما بوده، آخه عزیز من، ما این جا پروژه نظامی یا دفاعی داریم! حالا وزیر ارشادو بگی یه چیزی. بالاخره دوتا سفر قول مجتمع فرهنگی دادند این آخر کاری ممکنه عذاب وجدان بگیره بیاد کلنگو بزنه و بره! تازه اگه وزیر هم بیاد یعنی هیچ کس حتی من نماینده مردم هم نباید خبردار می شدم؟ پس نتیجه می گیریم این قضیه شایعه است!!

حالا مثلاً این که میگن استاندار قراره با تعدادی از مدیران و مسوولین فردا بیان خونسار که شایعه نیست. تقریباً قریب به یقینه اما این که سفر خونسار تفریحیه و قراره برن پارک سرچشمه و هتل زاگرس و بعدش هم احتمالاً گلپایگون حتماً شایعه است. حالا چرا شایعه؟ علتش اینه که آقای استاندار قراره سر راهشون اول خونسار بایستند و پایگاه امداد جاده ای که توسط هلال احمر و با همکاری شهرداری ایجاد شده رو افتتاح کنند (البته به اتفاق ۶۰-۷۰ نفر مهموناشون! بالاخره پروژه عظیمیه!!)

در ثانی آقایان شایعه پرداز! خوبه که در برابر چشم همتون در اقدامی بی نظیر (با این که همه جای دنیا نشان شهروند افتخاری - و نه نمونه - رو شورا و شهردار به مهمونای خاص می دن)، فرماندار خوانسار یه مدال شهروندی نمونه خونسار رو به جناب استاندار دادن! این پارک و هتل هم که متعلق به شهروندای عزیز و مهموناشونه. خداوکیلی شما اگه مهموناتونو ببرین پارک کسی تو بوق و کرنا می کنه؟ تازه مگه قراره خرجشونو شما بدین؟!

همین شماهایین که عوض تشکرتون هی راه میفتین توی کوچه و بازار و می گین نقشه تونل خونسار هنوز به دست پیمانکار نرسیده و تونل بلاتکلیفه! خوب عزیز من! چه جور باید به شما حالی کرد که پروژه ای که پیمانکارش هنوز صد درصد قطعی نیست و هر لحظه ممکنه قراردادش دوباره با یه شرکت دیگه بسته بشه، واسه چی باید نقشه اونو برداشت و  برد دست پیمانکار داد که گم بشه؟ هیچ می دونید که اگه باز هم پیمانکار عوض شد و شرکت فعلی، نقشه رو برداشت و با خودش برد، اونوقت دو سه سال باید دنبالش گشت تا نقشه رو ازش گرفت (اونم اگه پاره پوره نشده باشه)؟  ضمناً قربون اون شکل ماهتون! مگه از اون گردهمایی خودجوش مردمی واسه تحویل و تحول پروژه از اون قرارگاه به این قرارگاه چند روزه گذشته؟ شک ندارم که عزیزان گذاشتن نقشه رو توی یه روز گرم تابستونی طی مراسمی دیگه با حضور جمعیتی چند برابر جمعیت قبلی در همون محل کلنگ زنی تحویل بدن که لااقل مردم یه شیرینی و شربتی هم از قبلش بخورند. شیرینی کار به همین چیزاس دیکه!

به هر حال اینارو گفتم تا اگه خدا بخواد، ریشه شایعات  کلاً از خونسار کنده بشه. راستی! اینم قبل از این که بخواد شایعه بشه خودم بگم که اون کلنگی که آقای استاندار همزمان با تونل  واسه دیوار ساحلی توی چهارباغ زدن، شکر خدا بی نتیجه نبوده. بنده به عنوان شاهد و ناظر عینی و به عنوان همسایه دیوار به دیوار ساحل مذکور شاهدم که چند وقته که همش ماشین میره، ماشین میاد، لودر میره، بیل مکانیکی میاد. فقط من موندم چرا دیواره بالا نمیاد ولی تا دلتون بخواد سر و صداش میاد!!

عزت همه زیاد!

 


برچسب‌ها: طنز, تونل خوانسار, استاندار اصفهان, شهروند نمونه خوانسار
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در سه شنبه یازدهم تیر ۱۳۹۲ |


غروب ۱۴ تو راه برگشت از سفر رسیدیم نزدیکی های گلپایگون! وایسادم گوجه، خیار و سیب زمینی بخرم.
قیمتو پرسیدم، گفت گوجه ۵۰۰۰ تومنه! گفتم بابا چه خبره؟ اگه اینجوره به جاش پرتقال بخرم که به صرفه تره! گفت خوب پرتقال هم که همین قیمته. گفتم نه بابا چی می گی مگه ۱۵۰۰ نبود؟!

طرف مات و متحیر وایساده منو نگا می کنه. فکر کرده منم یکی از اصحاب کهفم!
خوب ۱۳ روز عید آدم بره مهمونی همینه دیگه! قیمت میوه رو که تو بشقاب میوه نمیان جلوش بذارن!!!!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۲ |

چند ماه پیش دوستان انجمن خوشنویسان خوانسار، در جلسه ای در شورای شهر موضوع برگزاری یک دوره مسابقه خوشنویسی در شهرستان به مناسبت هفته خوشنویسی (۲۴ تا ۳۰ مهر) را مطرح و (با توجه به این که اداره محترم ارشاد خوانسار به عنوان یگانه حامی هنرمندان شهرستان به دلیل کثرت امور فرهنگی هنری محوله کف گیر بودجه شان در این گونه موارد به ته دیگ می خورد) درخواست مساعدت جهت تامین بخشی از جوایز این مسابقه را نمودند. دوستان شورا هم طبق روال همیشگی حمایت از اقشار فرهیخته جامعه به ویژه هنرمندان و ورزشکاران شهرستان ضمن تاکید بر حفظ شأن و حرمت هنرمندان در این رابطه قول مساعد دادند و قرار شد با مساعدت فرمانداری محترم و شورا جوایز تامین گردد تا دوستان عزیز انجمن با خیالی آسوده و فارغ از دغدغه های مالی به کارشان مشغول شوند. فراخوان اطلاعیه به شرح این لینک منتشر شد. چندی بعد از طریق وبلاگ انجمن نتایج را هم ملاحظه کردیم.

خلاصه این که یکی دو هفته قبل نامه ای از انجمن مشاهده کردیم که بله آقا ما مسابقه را برگزار کردیم، مراسمی هم با حضور بعضی مسوولین گرفتیم و جایزه هاشو هم دادیم. حالا لطف کنید پول جایزه هارو که قول دادین بدین!! ما هم متعجب که عجب برگزارکننده ها و حمایت کننده هایی بودیم که خودمون رو هم در مراسم تقدیر از هنرمندان دعوت نکردند. گفتیم عیب نداره در راستای حمایت از هنرمندان شهرمون به تعهدمون عمل می کنیم و هر چی رو که قول دادیم از اعتبارات فرهنگی شورا تصویب می کنیم، اما از دوستان هم گلایه کردیم که بابا حداقل می گفتید به احترام دوستان تو مراسمتون می اومدیم یا حتی می ذاشتین در یکی از مراسم جشنهای دهه فجر یا یه مراسم بزرگ دیگه از دوستان تقدیر می کردیم نه اینجورغریبانه.  نکته جالب این که تازه یکی از دوستان گلایه مند بود که چرا هیچ کدوم از اعضای شورا توی مراسم حضور نداشتند! تا این که پس از مباحثات و مذاکرات فیمابین، کاشف به عمل آمد که اداره پرتلاش دعوت کننده اصلاْ شورا را به مراسم مذکور دعوت نکرده بود، در حالی که نیمی از جوایز به ارزش ۸۰۰ هزار تومان توسط شورا و نیمی توسط فرمانداری محترم تقبل شده بود و آن اداره محترم -حداقل تا آنجایی که بنده خبردارم-عملاْ هیچ نقشی جز ارائه گزارش و ثبت افتخار برگزاری این مسابقه نداشت!

امشب بر حسب کنجکاوی در گوگل مسابقه خوشنویسی خوانسار را جستجو کردم و به نکته جالبی برخوردم:
خبری در سایت فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان مربوط به خبر برگزاری مسابقه خوشنویسی در خوانسار با این لید: به همت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان خوانسار مسابقه خوشنویسی برگزار خواهد شد! اینجا بود که فهمیدم کلاً قضیه دعوت بر حسب فراموشی بوده !!و در دلم بسیار نازیدم به آن همت!!!!

راستی نمی دونم چطور شد که ناخودآگاه یاد این لطیفه افتادم: بعد از مراسم کلنگ زنی یک پروژه، خبرنگاری از یکی از شرکت کنندگان پرسید، ببخشید شما هم در این مراسم نقشی داشتید؟ فرمود: بله، وقتی دوستان کلنگ می زدند من هم اِهِنّش را می گفتم!!!

 


برچسب‌ها: ارشاد, خوشنویسی, شورا
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۱ |
امروز اولین روز کاری بود.
از هر کی می پرسیدی می گفت: خیلی خوش ولی زود گذشت.
به نظر شما جریان چیه؟ روزها رو دستکاری نکردند؟!!!
برچسب‌ها: اولین روز
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۱ |

سفرنامه 5

اصل قضیه در ادامه مطلب!


ادامه مطلب
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در سه شنبه چهارم خرداد ۱۳۸۹ |
اگر روزی دیدید ما بند و بساطمان را جمع کرده و شبانه از وطن گریخته ایم، گلایه نکنید که چرا بی خبر در رفتیم!

http://khosro1977.persiangig.com/image/comment.jpg

در همین راستا و در این فرصت حاصله- ضمن محکوم نمودن خود و ابراز انزجار از این حرکت غیرانسانی(!؟) از کلیه عزیزانی که به هرنحوی از چشم و گوش و زبانشان سقوط نموده ایم پوزش و حلالیت می طلبیم!!
با عرض سپاس فراوان از کلیه جوادی های مربوطه و حومه!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۸۹ |

شرمنده که شما رو کشوندم به این وبلاگ. اما بذارید یه سوال ازتون بپرسم:
از کی اومدین تو این وبلاگ؟
یه قرن پیش؟ ... نه؟!
یه دهه پیش؟ ... نه؟!
یه سال پیش؟ ... نه؟!
یه ماه پیش؟ ... نه؟!!
یه هفته پیش؟ ... نه؟!!!
یه ساعت پیش؟ ... نه؟!!!!
یه دقیقه پیش؟... نه؟!!!!!
چی؟ اصلاً اشتباهی اومدید تو این وبلاگ؟!!!!!!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در پنجشنبه بیستم فروردین ۱۳۸۸ |

یه روز با خودم فکر می کردم اسم این عابر بانکها رو واسه چی شبکه "شتاب" گذاشتند؟ تا این که امروز عصرِ نزدیکیهای افطار رفتم دو سه تا از عابربانکهای خیابون امام رو امتحان کردم هیچ کدومشون پول نداشت. یعنی بعد از کمی معطلی و سرکار گذاشتن پیغامی با این مضمون می دادند که فعلاْ امکان تحویل پول وجود نداره.
سوار ماشین که شدم انگار از غیب فلسفه کلمه شتاب بهم الهام  شد:
شتاب = شرمنده تا اطلاع بعدی!!!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در چهارشنبه سوم مهر ۱۳۸۷ |

اشاره:

اسامی نامزدهای انتخاباتی مجلس هشتم در حوزه انتخاباتی خوانسار و گلپایگان بر اساس الفبا به شرح ذیل می باشد:

محمدرضا جمالی، عباس داودوندی، علی اکبر دلگرم، محمود روشنی، محمدحسن عموهاشمی، سید محمدحسین میرمحمدی، محمدابراهیم نکونام

 

بیست وسیم اسپند سال هشتاد و شش خورشیدی بود و شب شعری برپا. حافظ و  سعدی و مولانا با فردوسی و ملک الشعرای بهار و جامی و فرخی در آن بزم نشسته بدند و شعر از خویش همی بخواندندی!

زآنروی که انتخابات را مهلت تبلیغ به سر آمده بودی، هر یک به شیوه ای سعی بر تبلیغ کاندیدای خود همی خواست کردن!!

مولانا دیوان خود همی گشود و  رو به حضار چنین بگفت:

برخیز و به نزد آن نکونام درآی                     در صحبت آن یار دلارام درآی

زین دام برون جه و در آن دام درآی                از در اگرت براند از بام درآی

فرخی را رگ غیرت به جوش همی آمد و چنین آواز در داد که:

شاه ملکان میرمحمد که مر او را                 هر ساعتی از فضل درختی به بر آید

نشگفت هنر زان گهر ویژه که او راست          چونین هنر و فضل ز چونین گهر آید

ناگاه حافظ، مهر خموشی از لب گشود و چنین ندا سر داد که:

روشنی طلعت تو ماه ندارد            پیش تو گل رونق گیاه ندارد

گوشه ابروی توست منزل جانم        خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد

چنین بود که فردوسی را شور حماسی به سر افتاد و برخاست و اینسان سرود:

چو آدینه هر مزد بهمن بود                          برین کار فرخ نشیمن بود

می لعل پیش آور ای هاشمی                   ز خمی که هرگز نگیرد کمی

جامی چو این ماجرا بدید، تفالی به هفت اورنگ خویش زدی تا این دو بیت را بیافت و بخواند:

هرچند نشان ز خویش جویی                     کم یابی اگر چه بیش جویی

دلگرم شوی به آفتابی                  خود را همه آفتاب یابی

ملک الشعرا را نوبت چو رسید، لبخند به لب، تقویم 87 خویش گشود و خواند:

رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود            درود باد بر این موکب خجسته، درود

صنیع آزر بینی و حجت زردشت                   گواه موسی یابی و معجز داوود

سعدی را چو نوبت رسید، آوایی از وی برنخاست. دست در گریبان فرو همی بردی و هر چه گشتی ورق یادداشت خویش را همی نیافتی، فلذا با آوازی رسا فریاد همی زد که:

بر جمال محمد صلوات!!!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در چهارشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۸۶ |

شاید عجیب باشه، اما یه آفلاین یه دوستی گذاشته بود که به نظرم بامزه بود. بد تدیدم برای لطیف شدن فضای وبلاگ یه لطیفه هم بذارم!

يك باردوتا ترياكي بانك مي زنن يكي به اون يكي مي گه :بيا بشمريم
اون يكي مي گه :بي خيال بابافرداراديواعلام مي كنه

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در دوشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۸۶ |

 

 

قبل از هر چیز عید سعید مبعث را به همه شما عزیزان تبریک عرض می کنم. مرا ببخشید!  می خواستم موضوعی را طرح کنم که سبک نوشتارم کمی از جدی بودن خارج شد!

برای امشب به دلیلی هوس تهیه غذایی کرده بودیم که اتفاقا نیاز به قارچ داشت! عصر گلپایگان بودیم که خانممان دستور خرید صادر فرمودند. حس ناسیونالیستیمان گل کرد و گفتیم چرا از شهر خودمان نخریم؟ از سنگ شیر شروع به توقف کردیم و تا آن سر خوانسار از ساندویچی تا پیتزافروشی و هر چه مغازه معتبر!! و حتی عمده فروشی بود را سوال کردیم اما مگر پیدا می شد؟ انگار به قول قدیمیها تخم قارچ را ملخ خورده بود!! خدا بیامرزد رفتگان همکار شوراییمان آقای خامه را که سر راهمان سبز شد و ما را به یک واحد صنفی معرفی کرد و ما بالاخره موفق به تهیه این کالای نایاب شدیم!

در حین جستجو داشتم برای خودم دلایل کمیاب شدن این ماده غذایی ارزشمند را تحلیل می کردم که به طور اتفاقی حدس و گمانهایی به ذهنم خطور کرد.

 

الف: گمانهای ملی و بین المللی

گمان1: وضعیت صادرات قارچ خیلی خوب شده، بنابراین تولیدکننده ها قارچ را به اقصی نقاط دنیا صادر می کنند.

چاره: دولت قارچ وارد کند!

گمان2: کشت قارچ کاهش پیدا کرده است.

چاره: مردم در هفته درختکاری، نهالهای قارچ بیشتری بکارند!!!

گمان3: با توجه به سهمیه بندی بنزین ، تولید قارچ به صرفه نیست!

چاره: در تولید قارچ از بنزین یارانه ای استفاده شود و یا فرایند گازوئیلی شود!

گمان4: خوردن قارچ برای سلامتی خطرناک است.

چاره: اقشار متوسط به پایین، اکیدا از خوردن قارچ خودداری کنند.

 

گمانهای منطقه ای:

گمان1: ما خوانساریها اصلا قارچ را تحویل نمی گیریم – به عبارتی آدم حسابش نمی کنیم.

چاره: لزومی ندارد که واحدهای محترم صنفی به ویژه ساندویچی ها، پیتزایی ها و سوپریهای معتبر شهرمان کالایی بیاورند که خریدار ندارد.

گمان2:  ما خوانساریها آنقدر قارچ خور هستیم که همین عامل موجب قحطی قارچ شده باشد.

چاره: دولت محترم باید وارد عمل شده و مثل شیر، قارچ را هم یارانه ای کند تا از این پس باوجود تشکیل صفهای طولانی، لااقل تمامی اقشار همیشه در صحنه (به ویژه مشتریهای ویژه!) بتوانند حداقل یک بسته کوچک قارچ دریافت و نوش جان نمایند.

گمان3: به احتمال قریب به یقین این گردشگرهای اصفهانی و غیره که امروز به وفور یافت می شدند (به طوری که ضمن اینکه راه ورودی خیابان سرچشمه مسدود بود دوطرف خیابان امام از فلکه دوم تا کلی پایین تر را هم پارک کرده بودند) تمامی قارچهای موجود در خوانسار را غارت کرده اند. بنابراین علیرغم اینکه برخی از عزیزان بارها به خطرات ورود گردشگر به شهر اشاره می کردند و من اصلا قبول نداشتم، امروز به چشم خودم دیدم و باورم شد که صنعت گردشگری جز ضرر و زیان هیچ چیزی عاید شهرمان نمی کند.

چاره: ارئه طرحی دو فوریتی در صحن علنی شورا جهت جلوگیری از وجود اجانب به شهر!

گمان 4:  ما خوانساریها برای همسایه احترام خاصی قایل هستیم. اگر همه چیز را ما در شهرمان بیاوریم پس کسبه محترم شهرهای مجاورمان به ویزه گلپایگان از کجا ارتزاق کنند. می فرمایید نه؟ همین فردا صبح تشریف ببرید گلپایگان و یک چرخ کوتاه داخل بازار بزنید. چند تا خوانساری می بینید؟!!

چاره: چاره ای نداریم!! همین که گفتم!!!

 

 

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در جمعه نوزدهم مرداد ۱۳۸۶ |