از همان روزي که دست حضرت قابيل گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي که فرزندان آدم زهر تلخ دشمني در خونشان جوشيد
آدميت مرد
 گرچه آدم زنده بود
از همان روزي که يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي که با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود
بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب گشت وگشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت اي دريغ آدميت بر نگشت

قرن ما
روزگار مرگ انسانيت است
سينه دنيا ز خوبي ها تهي است
صحبت از آزادگي ،پاکي، مروت ، ابلهي ست
صحبت از عيسي و موسي و محمد نابجاست
قرن موسي چومبه هاست
روزگار مرگ انسانيت است:

من که از پژمردن يک شاخه گل ،
از نگاه ساکت يک کودک بيمار،
از فغان يک قناري در قفس ،
از غم يک مرد در زنجير ، حتي قاتلي بر دار-
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرين ايام ، زهرم در پياله ، اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن يک برگ نيست
واي جنگل را بيابان ميکنند
دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان ميکنند
هيچ حيواني به حيواني نميدارد روا
آنچه اين نامردمان با جان انسان ميکنند

صحبت از پژمردن يک برگ نيست
فرض کن : مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض کن : يک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن: جنگل بيابان بود از روز نخست
در کويري سوت و کور ،
در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور،
صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق،
گفتگو از مرگ انسانيت است!


زنده یاد فريدون مشيري

 

 

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در جمعه بیست و هفتم دی ۱۳۸۷ |

۱- آخاله دات کام در ابتکاری زیبا دوستان وبلاگنویس را به روشن کردن شمعی برای شهیدان بی گناه غزه دعوت کرده است. از دوستان عزیز درخواست می شود با مراجعه به این سایت،همدردی خود را با مردم بی پناه غزه اعلام کنند.

۲. شعر مشیری شعر دیروز و امروز و فرداست. با غم و اندوهی "برای مرگ انسانیت" بخوانید.

 

بشر، دوباره به جنگل پناه خواهد برد،
به كوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت!


***

تو، كودكانت را بر سينه مي فشاري گرم،
و همسرت را چون كوليان خانه به دوش،
ميان آتش و خون مي كشاني از دنبال،
و پيش پاي تو از انفجارهاي مهيب
دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد
و شهرهاي همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشيان ها بر روي خاك خواهد ريخت
و آرزوها در زير خاك خواهد مرد

***

خيال نيست، عزيزم!
صداي تير بلند است و ناله ها پيگير
و برق اسلحه خورشيد را خجل كرده است
چگونه اين همه بيداد را نمي بيني؟
چگونه اين همه فرياد را نمي شنوي؟
صداي ضجه ي خونين كودك (عدني) است،
و بانگ مرتعش مادر ويتنامي
كه در عزاي عزيزان خويش مي گريند
و چند روز دگر نيز نوبت من و توست
كه يا به ماتم فرزند خويش بنشينيم
و يا به كشتن فرزند خلق برخيزيم
و یا به كوه
به جنگل
به غار، بگريزيم
***

پدر، چگونه به نزد طبيب خواهي رفت
كه ديدگان تو تاريك و راه باريك است
تو يك قدم نتواني به اختيار گذاشت
تو يك وجب نتواني به اختيار گذشت
كه سيل آهن در راه ها خروشان است

***

تو، اي نخفته شب و روز روي شانه ي اسب،
به روزگار جواني، به كوه و دره و دشت
تو اي بريده ره از لاي خار و خاراسنگ!
كنون كنار خيابان در انتظار بسوز
درون آتش بغضي كه در گلو داري
كزين طرف نتواني به آن طرف رفتن
حريم موي سپيد تو را كه دارد پاس؟
كسي كه دست تو را يك قدم بگيرد نيست
و من - كه مي دونم اندر پي تو - خوشحالم

كه ديدگان تو، در شهر بي ترحم ما
به روي مردم نامهربان نمي افتد

***

پدر! به خانه بيا با ملال خويش بساز
اگر كه چشم تو بر روي زندگي بسته است
چه غم كه گوش تو و پيچ راديو باز است:
)هزار و ششصد و هفتاد و يك نفر) امروز
به زير آتش خمپاره ها هلاك شدند
و چند دهكده دوست را، هواپيما
به جاي خانه دشمن گلوله باران كرد...!

***

چه جاي گريه، كه كشتار بي دريغ حريف
براي خاطر صلح است و حفظ آزادي

و هر گلوله كه بر سينه اي شرار افشاند
غنيمتي است! كه دنيا بهشت خواهد شد

***

پدر، غم تو مرا رنج مي دهد، اما
غم بزرگ تري مي كند هلاك مرا:
بيا به خاك بلا ديده اي بينديشيم
كه ناله مي چكد از برق تازيانه در او
به خانه هاي خراب،
به كومه هاي خموش،
به دشت هاي به آتش كشيده ي متروك
كه سوخت يك جا برگ و گل و جوانه در او
به خاك مزرعه هايي كه جاي گندم زرد
لهيب شعله ي سرخ
به چار سوي افق مي كشد زبانه در او
به چشم هاي گرسنه
به دست هاي دراز
به نعش كودك دهقان، ميان شالي زار
به زندگي، كه فرو مرده جاودانه در او

***

بيا به حال بشرهاي هاي گريه كنيم
كه با برادر خود هم نمي تواند زيست
چنين خجسته وجودي، كجا تواند ماند؟
چنين گسسته عناني كجا تواند رفت؟
صداي غرش تيري دهد جواب مرا:
- به كوه خواهد زد!
به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد.

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در دوشنبه بیست و سوم دی ۱۳۸۷ |

یکی از دوستان همیشه می گوید که ببینید چه کسانی از عملکرد شما راضی و چه کسانی ناراضی هستند؟
اگر افراد خاص و خودبین و یا کسانی که منافعشان از کار درست شما به خطر افتاده، از دستتان ناراحت و بر آشفته اند قطعاً کارتان را درست انجام می دهید و اگر از شما صرفاً تعریف و تمجید می کنند بدانید کارتان صددرصد ایراد دارد.
دیروز یک نفر به شدت از بنده عصبانی و گلایه مند بود. لختی اندیشیدم دیدم دوستم راست می گفت! لبخند بر لبانم نشست!

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در سه شنبه سوم دی ۱۳۸۷ |

پس از مدتها انتظار بالاخره سری جدید کتاب راهنمای تلفن خوانسار حدوداً یک ماه قبل راهی بازارشد.

فارغ از بحثهایی که در برخی وبلاگها در خصوص چگونگی انجام چاپ یا قیمت فروش آن مطرح گردیده، نکاتی در تورق این کتاب که تازه امشب موفق به ملاحظه جدی تر آن شدم به ذهنم رسید که ضمن تقدیر از نفس اقدام انجام شده، امید است مسوولین امر جهت چاپهای بعدی این موارد را مورد توجه قرار دهند:

کتاب راهنمای تلفن خوانسار

صرفه جویی در معرفی خوانسار!

در مقدمه کتاب در رابطه با معرفی خوانسار صرفاً به یک خلاصه برداری عجولانه و سطحی از احتمالاً فقط یک منبع اقدام شده و شاید به لحاظ صرفه جویی در هزینه ها و عدم تجاوز این معرفی از یک صفحه، متاسفانه حق مطلب بسیار ناقص ادا گردیده است.
در همین راستا دو سوم صفحه به معرفی جغرافیایی شهر و الباقی آن به اطلاعاتی ناقص از ابنیه و آثار تاریخی و علما و شعرای شهر اختصاص یافته است. البته این نقص در بسیاری از جزوات و بروشورهای معرفی گردشگری خوانسار نیز وجود دارد که اماکنی معرفی می شود که در حال حاضر وجود خارجی نداشته یا امکان بازدید گردشگر از انها وجود ندارد! مثلاً پل ساسون در این معرفی آمده در صورتی که نام امامزادگان احمد و محمود (علیهماالسلام) مورد فراموشی قرار گرفته است. و جالب این که مسجد آقا اسداله جزو ابنیه و آثار تاریخی قلمداد شده در صورتی که اثری از بنای تاریخی این مسجد وجود ندارد و نمی توان ساختمان نیمه تمام جدیدالاحداث آن را اثر تاریخی به شمار آورد، چرا که در این صورت بسیاری از اماکن تاریخی از بین رفته شهر از جمله تالارهای آیینه را نیز باید در این ردیف به حساب آورد.

و ای کاش در خصوص معرفی علما و شعرا نیز اشاره شده بود که: "برخی" از برجسته ترین علما یا شعرای این شهر عبارتند از... تا اگر خواننده ای ناآشنا با این شهر، اطلاعات ارائه شده را مطالعه کند تصور نکند خوانسار با داشتن همین تعداد عالم و شاعر خود را "مهد علم و فرهنگ و ادب" می داند.

  البته با توجه به روحیه فراموشی ما ایرانیان و رسم اعتقاد به یادآوری و نکوداشت بزرگان پس از درگذشت آنان، پس نباید گلایه ای از فراموشی نام استاد بنام خوشنویسی ایران، یدا... کابلی خوانساری، نمود و یا به لحاظ مکروه بودن ذکر نام و گرامیداشت یاد بزرگانی چون اساتید فقید آواز اصیل ایرانی: محمودی و ادیب خوانساری نباید تهیه کنندگان این مجموعه را به خاطر اشاره نکردن به نام این هنرمندان شهیر مورد سرزنش قرار داد.

اطلاعاتی به روز نشده

اما در خصوص اطلاعات ارائه شده باید گفت، متاسفانه به روز آوری نشدن بسیاری اطلاعات موجود در این کتاب، مشترکین و استفاده کنندگان را با ابهامات و اشکالات فراوان مواجه خواهد کرد و شاید آنان را همچنان از مشتریان پر و پاقرص سامانه  118 نگاه دارد که ذیلاً به مواردی از آن اشاره می شود:

شانس خود را امتحان کنید

یک از مهمترین اشکالات موجود در این کتاب راهنمای گمراه کننده! این است که در نشانیهای مقابل اسامی بسیاری از افراد به جای نام خیابان به نام محله اشاره شده و این مساله بسیار تاسف بار است. این مشکل وقتی دوچندان می شود که به عنوان مثال شما دنبال نامی می گردید که اتفاقا مشابه آن نام و فامیل در یک محل حداقل 5 مورد وجود دارد. شما مجبور خواهید شد با هر یک از این 5 شماره تماس حاصل نموده تا بالاخره فرد مورد نظرخود را پیدا کنید! البته بسته به شانس افراد ممکن است اولین شماره گرفته شده مربوط به فرد مورد نظر باشد! (در این خصوص نوشتن نام پدر افراد مذکور، جدا از آوردن نام خیابان می توانست راهگشا باشد.)

(جالب است که هم اینک برای یافتن شماره منزل ابوی محترم خود که 9نام و نام خانوادگی دیگر مشابه نام ایشان در دفترچه وجود دارد -جهت آوردن مثال برای مورد فوق- مراجعه نمودم که با کمال ناباوری متوجه شدم نشانی محل سکونتشان را محله دیگری عنوان نموده اند!!!)

شاید عنوان شود که همه خیابانها و کوچه ها دارای نام نمی باشند و یا این که مردم برخی از آدرسها را با نام محل می شناسند و با نام همه خیابانها به جز خیابانهای اصلی اشنایی ندارند. در پاسخ باید گفت: در حال حاضر اکثر خیابانهای اصلی دارای نام و تابلو می باشند و در صورتی که خیابانی فاقد نام بود، مخابرات می بایست مورد را از طریق شهرداری پیگیری و استعلام نماید. ضمن این که چاپ نقشه راهنمای شهر و خیابانها در یکی از صفحات کتاب می توانست مشکل دوم را حل نماید.

این اسمها سالهاست تغییر کرده!!

شاید اگر قرار بود اسم برخی از مسوولین شهر هم در کنار نام اداراتشان ذکر شود، در کتاب راهنمای تلفن شهرستان خوانسار هنوز از باقرصاد به عنوان شهردار و قلیشلی به نام فرماندار خوانسار  یاد می شد!

مدتهاست که خیابان امام حسین(ع) با احداث دو بلوار به دو قسمت تقسیم و محدوده ی معروف به پل نو تا سنگ شیر به بلوار سردار صادقی و از عمادیه تا میدان امام حسین(ع) به بلوار باران تغییر نام یافته است در حالی که در نشانی های موجود در این فاصله یا اسم محلات و یا نام خیابان امام حسین(ع) ذکر شده است! این اتفاق در بسیاری از نقاط دیگر قابل ملاحظه می باشد!

شماره یک مکان با اسامی مختلف!

داشتم نام اماکن عمومی را مشاهده می کردم که چشمم خورد به بخش امامزاده ها. عناوین ذکر شده به ترتیب این بود: احمد، باباترک، سید صالح و سید محمود! مطمئناً اگر در کل شهرستان بگردید از چهار مکان ذکر شده فقط سه مکان را پیدا خواهید کرد! تعجب نکنید چون امامزاده سید محمود همان باباترک است که با این بی دقتی و به ویژه جدا نوشتن دو مکان با فاصله از هم خواننده نااشنا را با مشکل مواجه می سازد!

البته این یک مورد خاص نیست!چرا که شماره های دانشکده ریاضی و کامپوتر هم در دو صفحه مجزا با عناوین "دانشگاه ریاضی و کامپیوتر" در ص 121 و"مرکز اموزش عالی خوانسار" در ص 126 آمده است. جالب تر این که نشانی ذکر شده برای این مکان در یک مورد "جاده اصفهان" و در موارد دیگر"بلوار نماز" ذکر شده است!

راستی "منظقه انتظامی خوانسار" نیروی انتظامی" و "ستاد منطقه انتظامی" با هم تفاوت دارد؟ آدرسها که ظاهراً یک مکان را نشان می دهد!

مرکز تلفن ایثارگران خیابان امام حسین با سونقان فرق دارد؟

از هیئت امام حسن مجتبی تا واگذاری زمین!

این ابتکار در دسته بندی اماکن واقعاً شاهکار بود! داشتم اسامی هیآت را به خیال این که اسامی دفاتر هیئت های عزاداری شهرستان است و با نام مبارک امام حسن مجتبی(ع) شروع شده بود، ملاحظه می کردم که بعد از نام مبارک امام موسی بن جعفر در ردیف یازدهم ناگهان رسیدم به "واگذاری زمین!" و در پایان "امناشهرک صنعتی" (دقیقا به همین شکلی که تایپ کرده ام!) شما باشید تعجب نمی کنید؟

آدرسهایی که جابه جاشده اند!

درست است که شاید نهادها و ادارات به دلیل عدم اطلاع نشانی جدید به مخابرات مقصر باشند اما به هر حال مردم نباید در این کم کاری به اشتباه بیفتند. آیا در شهر جایی به نام مجتمع آموزشی ایثارگران وجود دارد؟ آیا مهد کودک تربیت در بلوار جانبازان واقع شده؟ (اصلاً مهد کودک تربیت داریم؟) راستی درمانگاه شهید بهشتی در کجا قرار گرفته؟ درمانگاه شریعتی کجاست؟! چرا مدارس شهر فاقد نشانی هستند؟ بانک صادرات چند شعبه دارد؟

 

این اسامی مبهم!

 آیا شهرستان خوانسار در تیدجان کارخانه بازیافت (به معنای عمومی که مردم تصور می کنند) دارد؟  منظور از شرکت تعاونی چندمنظوره چیست؟ شرکت صنایع فلزی چند شعبه دارد؟ آیا هر سه شماره متعلق به یک شرکت است یا منظور کارخانه صنایع فلزی است؟ آیا فروشگاه مرغ شهباز شرکت ثبت شده است؟! راستی در عنوان دفتر، منظور از خدماتی یا نمایندگی سازمان چیست؟ دفتر اطلاعات چه اطلاعاتی به شهروندان می دهد؟

کدام شماره به مشترک مورد وصل می شود؟!

اگر شما با یک اداره با تشکیلات عریض و طویل کار دارید کدام یک از شماره ها را باید بگیرید تا طرف مقابلتان شماره دیگری را برای تماس به شما اعلام نکند؟ این مشکل در مورد برخی از اماکن عمومی پرمخاطب مثل شهرداری، شبکه بهداشت، بانکها و اماکن عمومی دیگر وجود خواهد داشت. شاید کمی همت و پیگیری از طریق ادارات و نهادهای مذکور و تنظیم لیستی از بخشهای مورد درخواست عموم و گنجاندن آن در کنار شماره های اعلام شده می توانست در این خصوص چاره ساز باشد.

اماکنی که مفقودند!

علیرغم اهمیت برخی از شماره ها گرچه ممکن است به نام اشخاص حقیقی ثبت شده باشد، اما نشانی از آنها در لیست اماکن کتاب راهنما به چشم نمی خورد- حداقل بنده نتوانستم پیدا کنم- یه نظر می رسد جای مکانهایی از جمله شرکتهای تعاونی مسافربری و آژانسها، بانک مهر، سالن ورزشی شهید زمانیدوست، و حتی شورای شهر –نمونه هایی که بر حسب اتفاق دنبال آن گشتم- در این کتابچه خالی است.

غلطهای املایی

در برخی از بخشهای این کتاب اشتباهات املایی به چشم می خورد که امید است اقدام به رفع آن گردد.

و در پایان:

آنچه ذکر گردید نه به قصد خرده گیری که صرفاً یک بررسی اجمالی از کتاب راهنمای تلفن خوانسار بود که علیرغم زحمات انجام شده زیاد برای تهیه آن، متاسفانه آن گونه که باید و شاید نیازهای شهروندان را بنا به دلایل ذکر شده برآورده نمی سازد.

 امید است با برنامه ریزی های صحیح تر، از هم اکنون اداره محترم مخابرات در رفع اشکالات موجود اقدام لازم را معمول تا انشاءا... در چاپهای بعدی شاهد چنین مشکلاتی نباشیم. پیشنهاد می گردد مخابرات با توجه به فراگیر شدن استفاده رایانه در منازل نسخه اصلاحی این کتاب را به صورت نرم افزاری به بازار عرضه نماید.

قرار دادن نسخه کامل شماره ها بر روی اینترنت و معرفی سایتی عمومی بدین منظور هم از دیگر راهکارهای مفید خواهد بود.

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در دوشنبه دوم دی ۱۳۸۷ |

قبل از هرچیز از خوانندگان عزیزی که خدای نکرده با اهداف خاص اقدام به نقل این مطلب و سایر مطالب وبلاگ می نمایند خواهشمندم به خاطر خدا و برای شهرمان خوانسار، جانب انصاف را نگاه داشته و مطالب را تحریف شده نقل نفرمایند!

  • یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.
  • محفل آریایی تان طلایی، دلهایتان دریایی، شادیهایتان یلدایی، مبارک باد این شب اهورایی...
  • عمرتون صد شب یلدا، دلتون قد یه دنیا، توی این شبهای سرما، یادتون همیشه با ما، یلدا مبارک

 

این ها نمونه پیامکهایی است که حتماً شب یلدا برای شما رسیده یا برای یکی از آشنایان و یا بستگان ارسال کرده اید.

به مدد همراه اول و ایرانسل - که امروزه یکی از سرگرمی های بزرگ نسل های مختلف کشورند- شب یلدای امسال نیز بسیار مدرن و امروزی!!! همچون عیدهای رسمی دیگر کشور برگزار گردید. به طوری که می توان پیش بینی کرد که آمار پیامکهای ارسالی در این خصوص از 100 میلیون عبور نموده و بدین ترتیب شرکت ارتباطات سیار ایران بیشترین شادمانی حاصله از یلدا را از آن خود کند!!

چندی پیش در مبحث یلدا، نامه ای تقدیم شورا نمودم که در پستهای قبلی نیز آن را جهت اطلاع شما عزیزان گذارده ام. نامه ای برای یک حرکتی شاید  انتحاری!! پیشنهاد برگزاری یک جشن عمومی برای یلدا. جشنی که با توجه به سابقه و قدمت یلدا در فرهنگ ما ایرانیان از اهمیت خاصی نزد خانواده ها برخوردار است تا جایی که دولتمردان نیز بدین نتیجه رسیدند تا با اعلام رسمی آن، مهر تاییدی بر لزوم حفظ و ارج نهادن به این سنت دیرینه ایرانیان زده باشند. در جلسات شورای فرهنگ عمومی و شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور نام "یلدا" در جهت ثبت در تقویم رسمی کشور مصوب گردید و روز گذشته نیز طی آیینی رسمی، شب یلدا در زمره آثار ملی کشور توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور به ثبت رسید. مشغله کاری دوستان در شورا سبب شد مساله ی نامه را شخصاً با برخی نهادها یا ادارات فرهنگی در میان بگذارم اما آنچه که در گفت و گوهای فیمابین به چشم می خورد، این بود که مسوولین ذیربط در مراکز مذکور، قرار گرفتن در محوریت این موضوع را صراحتاً یا تلویحاً نپذیرفتند اما برای همکاری در حد توان اعلام آمادگی کردند مشروط بر این که موضوع از جای دیگری مطرح و شروع شود! دیدگاه و هدف بنده صرفاً برگزاری مراسمی سنتی و معنوی و در چارچوبی کاملاً تعریف شده با نظارت نهادهای فرهنگی شهر بود اما متاسفانه با مشخص نشدن متولی و محور اصلی این برنامه، همانگونه که پیش بینی می کردم، این اقدام عقیم ماند و یلدای امسال نیز در چارچوب خانه ها زندانی شد و همچنانکه که مقدمتاً اشاره شد بیشتر به سمت پیامکهای غالباً تکراری پیش رفت.

اما آنچه ذهن مرا به عنوان یک شهروند در این شهر می آزارد، نبودن سرگرمی ها و تفریحات سالم عمومی و گردهماییهای اجتماعی برای خانواده ها به ویژه در شش ماهه دوم سال است. به راستی جدا از سهمی که خود مردم عموماً در قالب هیئتهای مذهبی در برگزاری برخی مراسم و جشنهای مذهبی در شهر دارند نقش دولت و ادارات و نهادهای دولتی در شادی آفرینی در میان مردم چقدر بوده و هست؟ و متولیان امور به ویژه در بخش فرهنگ در شهر چه اقدامات فرهنگی خارج از روتینها و کلیشه های موجود و بخشنامه های ارسالی برای ایجاد شادمانی عمومی در شهرستان انجام داده اند؟ مسوولین و متولیان فرهنگی شهر برای حفظ سنتهای حسنه گذشتگان و حفظ میراث فرهنگی پیشینیان- که صرفاً به بناها و ساختمانها خلاصه و محدودنمی شود- چه اقداماتی انجام داده اند؟ (بنده حاضرم پاسخ دستگاههای مسوول را در این وبلاگ جهت اطلاع منتشر نمایم) بحث این نیست که اقدامی اصلاً انجام نشده یا نمی شود و امیدوارمطرح این سوالات تعبیر به انتقاد از دولت در آستانه انتخابات نشود! مساله این است که اگر اقداماتی هم انجام می شود چه میزان مخاطب عمومی را جذب خود نموده و در هویت بخشی به نسل جوان و نیز ایجاد روحیه نشاط و شادابی در بین شهروندان موثر بوده است؟ تاسف و سوال بنده در این است که حتی در صورت عدم اعتقاد احتمالی به برخی رویدادهای ملی، چرا در جشن های مذهبی از جمله اعیاد فطر، غدیر و قربان هم جشنهای عمومی همگانی -جدا از مساجد و هیئات- توسط نهادهای ذیربط انجام نمی شود؟ آیا صرف نصب یک پارچه یا بنر در مقابل ساختمان دستگاهها و ادارات و یا چند ریسه و لامپ ایجاد جشن و شادی و سرور می کند؟

به راستی در اجرای برنامه هایی از قبیل مورد فوق الذکر چه موانع و نگرانی هایی وجود دارد و چرا روحیه ابتکار و خلاقیت در بین مسوولین ما آن چنان که بایسته و شایسته است وجود ندارد؟ و یا اگر هم نیست از کارهای ابتکاری شهروندان استقبال جدی به عمل نمی آید؟ چه اشکال دارد نام شهر ما به عنوان مبدع یک حرکت زیبا در رسانه های گروهی مطرح گردد؟ آیا همیشه باید منتظر ماند تا دیگران به ما بگویند چکار کنیم؟

چندی پیش اطلاعیه ای از یکی از شهرهای مجاور به دستم رسید که یکی از کافی شاپهای شهر مذکور با حمایت ستاد اقامه نماز، بخشداری و شهرداری قصد پخت بزرگترین پیتزا را به مناسبت عید سعید قربان داشت. در دل به دست اندرکاران و مهم تر از آن حامیان این اقدام صدهابار افرین گفتم که چه زیبا روحیه شادی را در بین مردم تقویت نموده و غیر مستقیم به انجام امور فرهنگی در دل یک کار سمبلیک می پردازند. حتی با نگاهی به چشنهای مردمی در اعیاد مذهبی مانند عید سعید فطر در کشورهای اسلامی دیگر که از تلویزیون خودمان گاهی پخش می شود می بینیم که جشن و شادی همگانی در جامعه ما غریب و مظلوم واقع شده و این مساله نمود بیشتری را در شهر خوانسار دارد.

 در پایان با توجه به روحیه همدلی مردم خوانسار در انجام امور جمعی که نمونه آن در سوگواریهای عمومی به ویژه مراسم عزادارای حضرت سیدالشهدا(ع) در ماههای محرم و صفر در سطح کشور کم نظیر است، انتظار می رود دستگاههای مسوول با برنامه ریزی صحیح و هدایت مردم به سمت شادیهای عمومی - و البته حلال! – زمینه های مساعدی را برای  تحقق این امر در سطح شهرستان ایجاد نمایند. در این صورت است که بخش وسیعی از نگرانی های آنان از مسائلی چون"تهاجم فرهنگی دشمن و گرایش جوانان به سمت اعتیاد و ابتذال و ... " کاهش خواهد یافت. کافی است دل به دریا بزنند و دست به کار شوند.

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه یکم دی ۱۳۸۷ |