در مسجد جعفری پایتخت شاید حدود 20 دقیقه صحبت داشتم.
بعد از سخنرانی بنده در مسجد، دو تن از دوستان کاندیدا در مسجد حاضر و مشغول سخنرانی شدند. به احترام آنها دقایقی مخاطب سخنانشان شدم.
یادم می اید یکی از این عزیزان در لابه لای سخنانش این طور فرمودند:
درست است که می گوییم جوان و جوان گرایی اما شما می دانید که قدیمیها وقتی مساله ای برایشان پیش می امد می گفتند برویم پیش ریش سفیدها و انرا حل کنیم!! لذا در این عرصه کسانی را انتخاب کنید که سن و سالی ازشان گذشته و دارای تجربه اند!
غروب روز سوم مطابق برنامه دوستان در ستاد، برای حضور در مسجد پایتخت وقت گرفته شده بود و باید اولین سخنرانی را در این مسجد انجام می دادم.
زحمت تنظیم و هماهنگی برنامه سخنرانی ها با پدرم و آقای بهروش بود و علی حقی مشاور اصلی من در برنامه سخنرانی بود.
در خصوص مطالبی که می خواستم عنوان کنم با علی گفت و گو کردم.
پیرو مطالبی که گفتم، بیت قشنگی را علی گفت:
موجیم و وصل ما از خود بریدن است
ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است
گرچه بیت بسیار پر محتوایی بود و به دلم نشست ولی نمی دانم چرا فراموش کردم در اولین سخنرانی از ان استفاده کنم!
نوشتن خاطرات وقت تعریف از خود نیست.
گوشه ای است از تاریخ این سرزمین برای آیندگان.
شاید حکایتی است از حضوری با دستهای خالی اما قلبهایی پر از نشاط و امید.
شاید این کلمات بارقه ی امیدی باشد برای جوانان و نگاهی نو باشد برای آیندگان.
ساعت 8 صبح بود. چند ساعتی بیشتر از شروع زمان تبلیغات نگذشته بود. هنوز هیچ کاری نکرده بودم، نه مکان ستاد را اجاره کرده بودم و نه پوستری را چاپ!! شاید تنها چیز آماده، بروشوری بود که محمدعلی حقی زحمت تهیه اش را کشیده بود. بروشوری در دو برگ شامل سوابق و فعالیتها و در طرف دیگر رئوس دیدگاهها و برنامه هایی که از زمان ثبت نام تا دو روز قبل از شروع تبلیغات، با نشستهایی که با دوستان مختلفی که در خصوص مسائل شهری اشنایی داشتند در خصوص ضرورتهای آنها به اتفاق نظر رسیده بودیم.
علی حقی تماس گرفت و برای تکثیر بروشور با هم قرار گذاشتیم.
دقایقی بعد همراه دوستش باقر آمدند. برگه ها را دادیم تکثیر و سوار ماشین شدیم. از بیخیالی من تعجب کردند وقتی فهمیدند هنوز هم محل ستاد را نگرفته ام. شروع کردیم دو سه جایی را دیدیم و صحبت کردیم تا بالاخره محلی درست جایی که فکرش را نمی کردیم گیرمان بیاید خدا رساند. (حالا چقدر چک اجاره برای یک هفته سپردیم دست مالک بماند!! باز هم دستش درد نکند)
خیالم از بابت مکان که راحت شد. با پدرم تماس گرفتم و مکان ستاد را به ایشان گفتم. ساعتی بعد پدر، عمو و عموزاده ها با وسایل مختصری برای آماده سازی فضا رسیدند. پارچه ای هم برای سر در ستاد سفارش داده شد.
نزدیکیهای غروب یکی از آشنایان تماس گرفت. از همان نوع سنتی! پرسید با حاجی فلان از محله بهمان صحبت کرده ام که شب برویم خانه شان برای صحبت و تبلیغات. شیوه ای که در همین ایام هم شاهد آن هستیم. با معذرت خواهی نپذیرفتم. گفتم نمی خواهم وامدار شخص یا اشخاص خاصی باشم حتی اگر رای هم نیاورم. کمی که چه عرض کنم کلی هم کسل شد. بالاخره در انتخابات زیادی پیراهنهای بیشتری از ما پاره کرده بود. حداقل یکی دو ماه قبل از انتخابات شب نشینیها و مهمانیهای خاص در منازل افرادی خاص برقرار بود ولی به همه نزدیکان گفته بودم که از این نوع تبلیغات بیزارم. اعتقاد داشتم و دارم که تبلیغات باید شفاف و روشن در برابر همگان و در فرصت قانونی صورت گیرد.
کار زیادی داشتیم با این ستاد کاملا خودمانی و کوچک، اما با حضور افرادی که صمیمانه دوست داشتند برای عقیده شان کار کنند نه برای وعده و وعیدهای کاندیدای مورد علاقه شان برای پس از انتخاب شدن. به راستی که چه مردانه تا آخر در کنارم ماندند.
وقتی به آن روزها نگاه می کنم به یک چیز بیش از سایر چیزها فکر می کنم: با دستی خالی اما دلی پر از امید به لطف پروردگار آمده بودم و با دوستان و همراهانی که بضاعتشان جز لطف و محبت و صمیمیت خالصانه چیزی نبود.
شب با برادرم (علی اکبر) و علی حقی نشستیم و برنامه روز بعد را با هم مرور کردیم.
روز اول تنور انتخابات خیلی داغ نبود ولی قطعا فردا روز متفاوتی بود...

امروز صبح دختر یکساله مان را برای قد و وزن به درمانگاه برده بودیم.
بیرون از درمانگاه توی اتومبیل منتظر همسرم ماندم تا اینکه او از درمانگاه برگشت و گفت که خانمهای شاغل در بخش مربوطه گفته اند که شیرخشکهایی که به صورت کوپنی از داروخانه برای بچه تهیه می کردیم میکروبی است و از دادن آن به کودک باید پرهیز کرد.
برایم خیلی جالب بود. فرض کنیم که ما امروز به درمانگاه سر نمی زدیم، آیا نباید هیچ اطلاعی در این خصوص به خانواده داده می شد؟ در حالی که مادران در درمانگاه دارای پرونده می باشند و کاملا مشخص است که به چه کسانی کوپن شیرخشک داده شده است.
البته خوشبختانه ما به جز یک ماه به کودکمان از شیرخشکهای مرحمتی وزارت بهداشت که به صورت یارانه ای و از طریق کوپن در داروخانه ها توزیع می شود نداده بودیم.
نوبت اول که برای گرفتن شیرخشک مراجعه کردیم دیدیم شیرخشکی با نام مولتی توزیع می شود که در بسته های مقوایی بود و حتی از نظر شکلی هم متفاوت بود. سری دوم خواستیم که آنرا با شیر خشکهای دیگر تعویض کنیم. سه تا از این شیرخشکهای مرحمتی را به داروخانه دادیم (به قیمت 1500 تومان) و 1500 تومان دیگر روی آن گذاشتیم تا یک شیر خشک متوسط به نام بیومیل گرفتیم!! بگذریم که یک آقایی گفت اگر مصرف نمی کنید می توانید به مرغداریها بفروشید برای مرغها استفاده می کنند!!
بسیار متاسفم. دست کم 6 جعبه شیرخشک یارانه ای قیمتی معادل یک قوطی شیرخشک متوسط داشته باشد و تازه بعد از این همه لطف و مرحمت میکروبی هم از کار در بیاید.
...
به راستی چه کسی باید پاسخگو باشد؟؟