میلاد مبارک حضرت امام حسین علیه السلام، برادر رشیدش حضرت ابالفضل العباس و فرزند بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع) تهنیت باد

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در جمعه بیست و ششم مرداد ۱۳۸۶ |

دخترکی ارام و ساکت در گوشه ای از اتاق ایستاده و زیرکانه نظاره گر حرکات و عکس العملهای بینندگان تصاویری است که در نگاه اول ساده، در نگاه دوم مرموز و در نگاههای بعدی شگفت انگیز می نمایند.

تصاویر مختلفی از انسانهایی با اشکال و نمادهای عجیب و غریب بر روی برگه های A4 سفید رنگ که تمامی با خودکار آبی طراحی شده اند. بر روی در اتاق برگه ای به چشم می خورد که روی ان نوشته: نمایشگاه Pen Paint

خانم جوانی در حال توضیح دادن در مورد طرحهاست. به توضیحات چندین تصویر که توجه می کنم شگفت زده می شوم. سعی می کنم خودم هر یک از تصاویر عجیب بعدی را رمزگشایی کنم و به محتوای فکری نهفته در پشت تصاویر پی ببرم.

پسر جوانی در حال عکس گرفتن از بازدید کنندگان است. او را می شناسم. پایین تر از میدان امام مغازه ابزارالات ساختمانی دارد.

در مورد خالق آثار از او می پرسم و او به دخترکی اشاره می کند که به محض ورود به اتاق توجهم را به خود جلب نموده بود.

زهره قاضی سعیدی، دخترکی 16-17، خواهر اوست که از کودکی دچار ظاهرا عارضه نرمی استخوان بوده و با فداکاریهای پدر و مادر و خانواده خوبش تا حدودی درمان یافته ولی از نوعی معلولیت جسمی رنج می برد اما همین دختر به لطف خدا ضمن تحصیل در رشته نقاشی در هنرستان کار و دانش دارالفنون خوانسار، با وجود محدودیت های جسمی، دوره های طراحی و رنگ روغن را به خوبی فراگرفت و هرگز تسلیم یاس و ناامیدی نگردید.

آنطور که خواهرش می گفت، او پس از اخذ دیپلم با دیدی متفاوت از دیگران نسبت به اجتماع شروع به تولید آثاری اجتماعی و غالبا انتقادی از محیط پیرامون خود نموده تا این که در سال جاری با تشکیل نمایشگاهی تحسین همگان را برانگیخت.

زهره، با تشکیل این نمایشگاه و نمایشگاههای قبلی شاید سعی کرد به من و امثال من بیاموزد که توانمندی انسان فقط در داشتن جسمی سالم نیست بلکه انچه انسان را به تعالی می رساند ذهنی خلاق و پویاست.

زهره، خواهر کوچک همه ما تداعی گر این بیت زیباست که:

خدا گر زحکمت ببندد دری

به رحمت گشاید در دیگری

خدایا به خاطر همه نعماتی که به من عطا کردی از تو سپاسگزارم و از این همه کفران نعمت و عدم استفاده شایسته از نیروهایی که به من بخشیدی شرمنده ام. «یا ربّ قوّ علی خدمتک جوارحی»

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در پنجشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۸۶ |

یادداشتی از یکی از خوانندگان وبلاگ به شرح ذیل مرا علیرغم میل باطنی خود بر آن داشت که خلاصه پاسخی در این قسمت نوشته و او را که سابقه ای طولانی در نوشتن چنین کامنتهای بی نام و نشان در این وبلاگ و وبلاگهای دیگر دارد از مطالبی آگاه سازم، شاید که بر سر عقل اید و عقده های خویش را فرو نشاند:

متن نظر:

سلام
فکر نمی کنید به جای اینکه به فکر آپدیت کردن وبلاگتون باشید باید یه فکری به حال شهرمون کنید یا فقط می خوایند که اسم نایب رئیس شورای شهر را یدک بکشید
ببخشید که انتقادم خیلی تند بود ولی باید بگم باید بالاخره یه کاری واسه ی شهرمون انجام بدید تا اول خدا و بعد مردم از شما راضی باشند.

 

پاسخ اینجانب:

دوست عزیز بی نام و نشان!

مطمئن باش که وبلاگم را وقتی آپدیت می کنم که احتمالا متعلق به خودم می باشد گرچه در اوقات خصوصیم هم عموماً دغدغه خاطر موکلین عزیزم که منت نهاده مرا به عنوان نماینده خود در شورا برگزیده اند را دارم.

اگر بنده عنوانی چون نایب رییس شورای شهرستان یا هر لقب دیگری را یدک می کشم از برکت اعتمادی است که این مردم بزرگ به بنده ارزانی داشته اند.

اما در این خصوص چند نکته باید عرض کنم:

1-    معرفی خود و سمت خود و ارائه اطلاعات به خواننده نه تنها امری مذموم نیست بلکه بسیار بجا و لازم است. در عصری که کوردلان و کج فهمان بی نام و نشان (بلانسبت شما) بدون نام و امضا اقدام به نوشتن مطالب تخریب آمیز علیه دیگران می کنند و شهامت معرفی خود را ندارند، این کار بسیار ضروری و لازم به نظر می رساند.

2-    با رجوع به تاریخچه فعالیتهای اینجانب می توانید به سابقه فعالیتهای بنده در خصوص فعالیتهای فرهنگی و به ویژه وبلاگ نویسی پی ببرید. اینجانب یک شبه وبلاگ نویس نشده ام و این افتخار را دارم که با وجود مشغله های کاری گاهی قلم فرسایی نموده و در خدمت دوستان عزیز هستم.

3-    آنچه در حوزه مطالب اینجانب مشاهده می کنید، به ویژه چند مطلب اخیر چیزی نیست جز اطلاع رسانی و نیز نقد سازنده برای اصلاح امور تا دوستان عزیز بدانند که منتخب انان در شورا هنوز همان دهاقینی است که در خوانسار امروز به طرح مسائل و مشکلات مردم خوب شهرش بدون واهمه و ملاحظه می پرداخت و امروز نیز بی واهمه جهت آگاهی عموم به بیان حرف دل مردم می پردازد.

4-    امروز اگر در قالب یک وبلاگنویس در صفحه پهناور اینترنت ظاهر می شوم پیام آور این دیدگاهم که انتخاب اینجانب در شورا به معنی بریدن و جدا شدن از مردم به ویزه جوانان عزیز نیست. بلکه بررسی نظرات و طرحها و انتقادات دوستان عزیز جوانم یکی از راهگشاترین و کاربردی ترین روشهای استفاده از افکار نو در اداره امور شهری است کما اینکه تا کنون نطرات خوبی را از همین وبلاگها و نیز سایتهایی چون کلوب دات کام (خوانساریهای مقیم مرکز) جمع اوری و به شورا منتقل کرده ام.

5-    دوست عزیز کنار گود نشسته ای و می گویی لنگش کن. اگر واقعا دلسوز شهری نارساییهای موجود را انعکاس بده و اگر راهکاری به نظرت می رسد ارائه کن.

6-    چشمانت را نیز بازتر کن تا بتوانی کارها و اقدامات انجام شده در این فرصت اندک را به چشم ببینی و عطر خوش خدمت رسانی را استشمام کنی.

7-    مطمئنا نه تنها "یه کار" که دهها کار ارزنده و مثبت برای این شهر انجام داده ایم که قطعا هم مورد رضای خدا و هم بندگان خوب و قدرشناس خدا خواهد بود و انشاء ا.. به زودی گزارش انرا به اطلاع عموم خواهیم رساند.

 به امید روزی که حاسدان دست از حسادت و بخل ورزی بردارند و کمی واقع گرایانه تر به مسائل بنگرند.

التماس دعا

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۶ |

 

هم انتقادی از یک دوست بی نام و نشان!!

سلام
فکر نمی کنید به جای اینکه به فکر آپدیت کردن وبلاگتون باشید باید یه فکری به حال شهرمون کنید یا فقط می خوایند که اسم نایب رئیس شورای شهر را یدک بکشید
ببخشید که انتقادم خیلی تند بود ولی باید بگم باید بالاخره یه کاری واسه ی شهرمون انجام بدید تا اول خدا و بعد مردم از شما راضی باشند.

دهاقین: شما دوستان نظرتان را بدهید، تا من نظرم را خدمت شما عرض کنم.

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۶ |
اسماعيل سعادت (1304 ـ خوانسار)
مدرک دانشگاهی‌: كارشناسی ارشد زبان‌شناسی‌
تاريخ عضويت پيوسته‌: 25/12/1376
سوابق‌: سردبيری مجلّۀ معارف‌، تصدّی بخشی از ويرايش مجلّۀ نشر دانش‌.
سمت فعلی‌: مدير گروه دانشنامۀ زبان و ادب فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی‌، عضو شورای عالی ويرايش سازمان صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران.
برخی‌از آثار: زندگی ميكل آنژ، رومن رولان (ترجمه‌)، 1334؛ تلخ‌كامی‌های سوفی‌، كنتس دوسگور (ترجمه‌)، 1342؛ ايزابل‌، آندره ژيد (ترجمه‌)، 1343؛ كشفيات نوين در روان‌پزشكی‌، كليفورد آلن (ترجمه‌)، 1347؛ شير و جادوگر، سی‌. اس‌. لويس (ترجمه از متن انگليسی‌)، 1349؛ عصر بدگمانی‌، ناتالی ساروت (ترجمه‌)، 1364؛ اخلاق‌، جورج ادوارد مور (ترجمه از متن انگليسی‌)، 1366؛ بخشی از سير فلسفه در جهان اسلام‌، ماجد فخری (ترجمه از متن انگليسی‌)، 1372؛ از وولف تاكانت‌، بخش اول از جلد ششم تاريخ فلسفه‌، فردريک كاپلستون (ترجمه از متن انگليسی‌)، 1372؛ كتاب تفسير قرآنی و زبان عرفانی‌، پل لويا (ترجمه‌)، 1373؛ مونتنی‌، پيتربرک (ترجمه از متن انگليسی‌)، 1373؛ سرود نيبلونگن (ترجمه‌)، 1374؛ رساله در اصلاح فاهمه‌، اسپينوزا (ترجمه‌)، 1374؛ اسپينوزا، راجر اسكروتن (ترجمه‌)، 1376؛ در كون و فساد، ارسطو (ترجمه‌)، 1378؛ در آسمان‌، ارسطو (ترجمه‌)، 1380؛ ژان غرغرو و ژان خنده‌رو، كنتس دوسگور (ترجمه‌)، 1381؛ مسئلۀ اختيار در تفكّر اسلامی و پاسخ معتزله به آن‌، شيخ بوعمران (ترجمه‌)، 1382.
ماخذ: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در شنبه بیستم مرداد ۱۳۸۶ |

 

 

قبل از هر چیز عید سعید مبعث را به همه شما عزیزان تبریک عرض می کنم. مرا ببخشید!  می خواستم موضوعی را طرح کنم که سبک نوشتارم کمی از جدی بودن خارج شد!

برای امشب به دلیلی هوس تهیه غذایی کرده بودیم که اتفاقا نیاز به قارچ داشت! عصر گلپایگان بودیم که خانممان دستور خرید صادر فرمودند. حس ناسیونالیستیمان گل کرد و گفتیم چرا از شهر خودمان نخریم؟ از سنگ شیر شروع به توقف کردیم و تا آن سر خوانسار از ساندویچی تا پیتزافروشی و هر چه مغازه معتبر!! و حتی عمده فروشی بود را سوال کردیم اما مگر پیدا می شد؟ انگار به قول قدیمیها تخم قارچ را ملخ خورده بود!! خدا بیامرزد رفتگان همکار شوراییمان آقای خامه را که سر راهمان سبز شد و ما را به یک واحد صنفی معرفی کرد و ما بالاخره موفق به تهیه این کالای نایاب شدیم!

در حین جستجو داشتم برای خودم دلایل کمیاب شدن این ماده غذایی ارزشمند را تحلیل می کردم که به طور اتفاقی حدس و گمانهایی به ذهنم خطور کرد.

 

الف: گمانهای ملی و بین المللی

گمان1: وضعیت صادرات قارچ خیلی خوب شده، بنابراین تولیدکننده ها قارچ را به اقصی نقاط دنیا صادر می کنند.

چاره: دولت قارچ وارد کند!

گمان2: کشت قارچ کاهش پیدا کرده است.

چاره: مردم در هفته درختکاری، نهالهای قارچ بیشتری بکارند!!!

گمان3: با توجه به سهمیه بندی بنزین ، تولید قارچ به صرفه نیست!

چاره: در تولید قارچ از بنزین یارانه ای استفاده شود و یا فرایند گازوئیلی شود!

گمان4: خوردن قارچ برای سلامتی خطرناک است.

چاره: اقشار متوسط به پایین، اکیدا از خوردن قارچ خودداری کنند.

 

گمانهای منطقه ای:

گمان1: ما خوانساریها اصلا قارچ را تحویل نمی گیریم – به عبارتی آدم حسابش نمی کنیم.

چاره: لزومی ندارد که واحدهای محترم صنفی به ویژه ساندویچی ها، پیتزایی ها و سوپریهای معتبر شهرمان کالایی بیاورند که خریدار ندارد.

گمان2:  ما خوانساریها آنقدر قارچ خور هستیم که همین عامل موجب قحطی قارچ شده باشد.

چاره: دولت محترم باید وارد عمل شده و مثل شیر، قارچ را هم یارانه ای کند تا از این پس باوجود تشکیل صفهای طولانی، لااقل تمامی اقشار همیشه در صحنه (به ویژه مشتریهای ویژه!) بتوانند حداقل یک بسته کوچک قارچ دریافت و نوش جان نمایند.

گمان3: به احتمال قریب به یقین این گردشگرهای اصفهانی و غیره که امروز به وفور یافت می شدند (به طوری که ضمن اینکه راه ورودی خیابان سرچشمه مسدود بود دوطرف خیابان امام از فلکه دوم تا کلی پایین تر را هم پارک کرده بودند) تمامی قارچهای موجود در خوانسار را غارت کرده اند. بنابراین علیرغم اینکه برخی از عزیزان بارها به خطرات ورود گردشگر به شهر اشاره می کردند و من اصلا قبول نداشتم، امروز به چشم خودم دیدم و باورم شد که صنعت گردشگری جز ضرر و زیان هیچ چیزی عاید شهرمان نمی کند.

چاره: ارئه طرحی دو فوریتی در صحن علنی شورا جهت جلوگیری از وجود اجانب به شهر!

گمان 4:  ما خوانساریها برای همسایه احترام خاصی قایل هستیم. اگر همه چیز را ما در شهرمان بیاوریم پس کسبه محترم شهرهای مجاورمان به ویزه گلپایگان از کجا ارتزاق کنند. می فرمایید نه؟ همین فردا صبح تشریف ببرید گلپایگان و یک چرخ کوتاه داخل بازار بزنید. چند تا خوانساری می بینید؟!!

چاره: چاره ای نداریم!! همین که گفتم!!!

 

 

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در جمعه نوزدهم مرداد ۱۳۸۶ |

تامین حداقل امکانات رفاهی در شهر زیبای خوانسار با طبیعتی زیبا و دلپذیر، شاید بهانه ای کوچک و دلخوش کنکی اندک برای کسانی باشد که سالهاست به عشق خاک پاکشان سختی ها و مشکلات را به جان خریده و در وطن مانده اند.

امروزه نسل جوان و نوجوان و حتی کودکان که نقش هدایت بخشی و جهت دهی بسیاری از تصمیم گیریهای جمعی خانواده بر اساس نظرات آنان است یکی از عوامل تاثیرگذار در مهاجرت از خوانسار محسوب می شوند.

عدم وجود بازار کار مناسب، امکانات آموزشی لازم و همچنین وسایل رفاهی و تفریحی شاید همه بهانه هایی برای گریز از این شهر زیبای غریب باشد.

در سالهای اخیر با حمایتهایی که در برخی قسمتها به ویژه بخش گردشگری (هرچند اندک) صورت گرفته است جذب سرمایه گذاران، شرایطی را هم  برای گردشگران و هم برای ساکنان و شهروندان خوانساری فراهم کرده است.

هتل بزرگ خوانسار و نیز فاز اول شهربازی، تنها دو نمونه ای است که در یکی از معروفترین پارک های طبیعی استان یعنی سرچشمه با حمایت شهرداری راه اندازی شده است.

اینک که پس از سالها با پیگیری شهرداری خوانسار و قرارداد با یک شرکت تولیدکننده وسایل بازی در یکی از شهرهای نزدیک، نصب چند دستگاه ساده بازی از قبیل کشتی صبا، ماشین برقی، قصر بادی و همچنین استخر توپ، بارقه امید را در چشمان خانواده های خوانساری و نیز مسافران و گردشگران ایجاد نموده است، اما متاسفانه چند تن از شهروندان که شاید تعداد آنان به انگشتان یک دست هم نرسد پس از گذشت مدتی از کار دستگاهها که با رضایتمندی بسیار مردم همراه بوده است با مراجعه به مراجع مختلف از فرمانداری گرفته تا دفتر امام جمعه و  شهرداری و شورا  اظهار داشته اند که کار این دستگاهها در شب (که وقت اصلی استفاده خانواده ها و متعاقب آن درآمد این دستگاهها می باشد) موجب سلب آسایش آنها شده است!!

مع الاسف علیرغم کوششها و مذاکرات انجام شده شورا با این افراد نتیجه ای حاصل نشد و طبق بررسی های به عمل آمده موضوع آنچنان که آنان مطرح می کردند نبوده است.

(حتی گزارشهای غیر رسمی حاکی از این است که یکی از کسبه  پارک به دلیل کاهش درآمدش به خاطر راه اندازی این دستگاهها به تحریک سایرین پرداخته است.)

به هر حال علیرغم درخواست فراوان مردم و مقاومتهای شورا و شهرداری برای حمایت از این امر، متاسفانه یکی از مراجع تصمیم گیری شهر در جلسه ای بدون حضور شهردار و شورای شهر و استماع نظر آنان اقدام به صدور دستور تعطیلی کشتی صبا از ساعت 9 شب به بعد نموده که این امر موجبات نارضایتی غالب خانواده ها و همچنین پیمانکار را فراهم آورده و موجب ضرر و زیان فراوان وی شده است!

اتخاذ چنین تصمیمی آنهم در شرایطی که جذب سرمایه گذاران برای توسعه همه جانبه شهر امری ضروری است، به نظر می رسد تهدید بزرگی برای آینده خوانسار باشد.

متاسفانه باید گفت، چنانچه این موضوع به همین منوال ادامه یابد و مسؤولین امر بدون بررسی دقیق و کارشناسانه و با هر اظهار نظری اقدام به تشکیل جلسات امنیتی و چنین تصمیم گیریهایی نمایند ضمن غافل ماندن از مسائل کلیدی و اصلی جامعه، بدعتی نو برای دخالت غیراصولی برخی از افراد تندرو در تمام اقدامات و کارهای انجام شده در شهر به وجود خواهد آورد و آنجاست که باید فاتحه سرمایه گذاری در شهر خوانسار را برای همیشه خواند.

امید است مسؤولین امر با در نظر گرفتن شرایط کل جامعه و نظرات اکثریت شهروندان، شرایطی مساعدتر برای ماندن و آبادتر ساختن شهر فراهم نمایند.

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در چهارشنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۶ |

مشغله های کاری شورا و ساعات کاری زیاد و جلسات پی در پی  تقریبا هر روز (چنانچه جلسات متفرقه ای قبل از ان نباشد) از ساعت 5 تا 9 یا 10 شب و حتی گاهی بیش از آن، شاید مهمترین بهانه برای عدم به روزرسانی این وبلاگ در ظرف چند ماه اخیر بوده است.

ضمن عرض پوزش از همه شما دوستان عزیز سعی خواهم کرد که در فرصتهای آینده با مطالبی در خور شان شما عزیزان مخاطب به ویزه دوستان و همشهریان خوبم در خدمت شما باشم.

با سپاس از عنایات شما

نوشته شده توسط خسرو دهاقین در یکشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۸۶ |