شرمنده از خود نیستم گرچون مسیحا
آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن
من با صبوری بر جگر دندان
فشردم
اما اگر پیکار با نابخردان را
شمشیر باید می گرفتم
بر من نگیری من به راه مهر
رفتم
در چشم من شمشیر در مشت
یعنی کسی را می توان کشت
در راه باریکی که از آن می گذشتیم
تاریکی بی دانشی بیداد میکرد
ایمان به انسان شب چراغ راه من بود
شمشیر دست اهرمن بود
تنها سلاح من در این میدان
سخن بود
شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت
اما دلم چون چوب تر از هر دو سر سوخت
برگی از این دفتر بخوان شاید بگویی
آیا که از این می تواند بیشتر سوخت
شبهای بی پایان نخفتم
پیغام انسان را به انسان باز گفتم
حرفم نسیمی از دیار آشتی
بود
در خارزار دشمنی ها
شاید که طوفان گران بایست می بود
تا برکند بنیان این اهریمنیها
پیران پیش از ما نصیحت وار گفتند
دیر است دیراست تاریکی روح زمین را
نیروی صد چون ما ندایی در کویر است
نوح دگر میباید و طوفان
دیگر
دنیایی دیگر ساخت باید
وزنو در آن انسان دیگر
اما هنوز این مرد تنهای
شکیبا
با کوله بار شوق خود ره می سپارد
تا از دل این تیرگی نوری برآرد
در هر کناری شمع شعری می
گذارد
اعجاز انسان را هنوز امید دارد
نوشته شده توسط خسرو دهاقین در دوشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ |
درباره وبلاگ
اولین و قدیمی ترین وبلاگ شهرستان خوانسار * رئیس اداره دوره دوم آموزش ابتدایی اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان 1404 *معاون سابق آموزشی اداره آموزش و پرورش خوانسار 98-93 *صاحب امتیاز و مدیر سایت تحلیلی خبری خوانسارنیوز *نائب رییس سومین دوره شورای اسلامی شهرستان خوانسار *مبدع اولین تقویم فرهنگی خوانسار در سال 1388
برای مشاهده کامل سوابق به قسمت پروفایل مدیر مراجعه فرمایید: