
خدا رو شکر! بالاخره رحمتی از آسمون نازل شد.
امروز ظهر داشتم از سر شوق، شعر معروف حمید مصدق رو زمزمه می کردم:
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست...
که دختر چهارساله ام «باران» پرید وسط حرفم و گفت: نه بابا، من اِملوز شیشه ی کامپیوتِلو شستم!!!
