در آموزش و پرورش خوانسار سيستم پرداخت حق الزحمه ی تشخيصی راه اندازی شد!!!
مطابق اين سيستم آموزش و پرورش خود را مجاز می داند که حق الزحمه ی کلاسهای تابستانی مکالمه زبان را پس از چندين ماه تاخير مطابق تشخيص خود پرداخت نمايد.
يک دبير زن حق التدريس که در کلاسهای تابستانی واقع در آزمايشگاه زبان مرکز الزهرای خوانسار تدريس می کرد در اين رابطه گفت: نه تنها هنوز بعد از گذشت ۳ ماه از پايان کلاسهای تابستانی زبان حق الزحمه ما را پرداخت نکرده اند بلکه در خصوص محاسبه بهای حق الزحمه کلاسها تبعيض بسياری قايل شده اند.
وی می افزايد: بعنوان مثال من و دبير مرد ديگری که هر دو غير رسمی هستيم در اين مرکز به تدريس مکالمه مشغول بوده ايم. اما هم اکنون می گويند: تفاوت حق الزحمه ما هر ساعت ۱۵۰ تومان است يعنی به دليل نامشخصی از اين حق الزحمه ناچيز هر ساعت ۱۵۰ تومان کم تر از آن همکار مرد به اينجانب پرداخت خواهد شد. مضافا اينکه ۱۰ درصد نيز به اين مبلغ ماليات تعلق می گيرد.
همسر اين خانم در مراجعه به آقای مبرهنی معاونت آموزش و پرورش خوانسار می شنود که علت تفاوت بين دو حق الزحمه سابقه آموزشی فرد مذکور (که البته غير رسمی و پاره وقت است!!!) می باشد و احتمالا از اين قضيه که در پرداخت حق الزحمه ی نيروهای غير رسمی سابقه نقشی ندارد آگاه نيست.
اما وی در تماس بعدی همسر اين خانم که نکته ی مذکور را به او متذکر می شود می گويد: ما بر اساس تشخيص خودمان حق الزحمه ها را پرداخت می کنيم!!!! و در پاسخ به اين سوال که اصلا ملاک تشخيص شما (جدا از اينکه غير قانونی است) چيست و اگر شما تشخيصتان اين بود که (حالا که بعد از حدود ۳ ماه از پايان کلاسها گذشته) اصلا حق الزحمه ای به اين خانم ندهيم آن وقت چه؟ از جواب می ماند و می گويد: اصلا من از اول اشتباه کردم جواب شما را دادم. برويد و از خود مدير اموزش و پرورش سوال کنيد!!!
ضمن تقدير و تشکر از راه حل نهايی اين مسوول بزرگوار پيشنهاد می شود که ايشان با ارائه پيشنهاد پرداخت حق الزحمه تشخيصی و تعميم آن به پرداخت حقوق تشخيصی در نظام آموزش و پرورش به شورای بررسی پيشنهادات نه تنها از سازمان که از وزارتخانه نيز تشويق نامه؛ گروه و همه آن چيزهايی که غالبا نصيب نور چشمی ها می شود دريافت دارند.
حالاست که شايد بتوان به سالها پيش باز گشت و دانش آموز ممتاز شهر را ديد که در اثر تبعيض ناجوانمردانه ی برخی از معلمين خود در درس و تحصيل دچار دلزدگی و افت تحصيلی می شود و هيچ کس از همين مجموعه سراغی از او نمی گيرد.
امروز همان دانش آموز در کسوت يک فرهنگی در همان مجموعه دچار تبعيض است.
و شايد فرزندان ما نيز فردا دچار همين سرنوشت باشند...