پرده اول:
دوهفته قبل ساعت ۴ و ۳۰ دقیقه صبح با زنگ تلفن از خواب پریدم. یکی از دوستان همشهری که از کشاورزان محترم می باشند، عصبانی و دل آزرده از شهرداری به خاطر گرفتن بخشی از آب کشاورزی توسط یکی از کارگران از من خواست که همان وقت بروم و از نزدیک ماجرا را ببینم.
علیرغم نگرانی خانواده از تماس این وقتی،با درک موقعیت خاص آن بنده خدا، بی هیچ گلایه ای لباس پوشیدم و دقایقی بعد با خودروی ایشان به محل رفتم. کارگر ناآگاه به تصور این که آب رهاست آب را داخل قسمتی از بلوار انداخته بود تا ان درختان را آبیاری کند. به ایشان گفتم صبح در شهرداری حضور یابند تا مشکلشان رسیدگی و به نحو شایسته جبران شود که ساعت ۸ صبح، کارگر مربوطه به اشتباه خود اعتراف و پس از کسب رضایت کشاورز محترم و مساعدت شهردار محترم برای جبران آب موضوع خاتمه یافت.
*
پرده دوم:
هفته گذشته قرار بود بسته ای از اصفهان از طریق اتوبوس برای ما ارسال شود که البته مشخص نبود دقیقا با کدام اتوبوس ارسال شده. ساعت ۱۰ و ربع شب که از جلسه شورا برگشتم اطلاع پیدا کردم علیرغم پرس و جوهای انجام شده نتوانسته اند بسته را تحویل بگیرند.
با تعاونی مربوطه تماس گرفتم و شماره تلفن رانندگان سرویسهای بعد از ظهر را گرفتم. اولین شماره را که گرفتم با کسب معذرت از ایشان و بدون معرفی خودم در خصوص بسته پرس و جو کردم. راننده با عصبانیت پرسید ساعت چنده؟ گفتم: نمی دانم چه ساعتی فرستادند. گفت: میگم الان ساعت چنده؟ یازده شب زنگ زدی بسته می خوای؟ نمی گی مردم خوابن یا نه؟ همینه که بار تحویل نمی گیرم یا موبایلمو خاموش می کنم! با لحنی آرام گفتم: ببخشید، الان ۱۰ و ۲۰ دقیقه است و اونهم جدید! معمولا تو این ساعت اکثرا بیدارند. اگه الان مزاحم شدم فکر نمی کردم خواب باشید. با لحنی تند جواب داد: ببخشید، مثل این که ما بدهکار شدیم. وخلاصه با کلی عذرخواهی و قربون صدقه رفتن سعی کردیم از دلشان در بیاوریم! تا رضایت دادند پس از ۱۰ دقیقه دیگه بنده زنگ بزنم که ببینند این بسته جزو محموله های ایشان هست یا نه؟!
*
ده دوازده دقیقه بعد با همان شماره-شماره منزل- تماس گرفتم. چند بار گرفتم کسی جواب نمی داد. این بار با موبایلم گرفتم. گوشی را برداشت و بی مقدمه گفت: صبر کن برم نگاه کنم. بعد از مدت کوتاهی گفت: به نام کی بود؟ گفتم: دهاقین یا آموزشگاه دی. گفت هست. البته من الان فلان جام(که فهمیدم ایشون خواب نبوده و احتمالا با اتوبوس جایی بوده) اگه زود اومدی اومدی وگرنه میرم موبایلمم خاموش می کنم دیگه. فردا صبح زود هم دارم میرم گلپایگون. تا ۲ و نیم بر می گردم. اونوقت هم سرویس اصفهان دارم. گفتم: الان میام. خلاصه پریدم توی ماشین و گاز را گرفتم تا اتوبوس را در مسیر خانه ایشان یافتم. از ماشین که پیاده شدم انگار آب یخ ریختند توی سر و کله آن بیچاره. معلوم بود تعجب کرده و شاید هم کمی خجالت کشیده بود. مودبانه آمد پایین و بسته را داد و قابل شمارو نداره و از این حرفها... کرایه را دادم و گفتم: ببخشید. بنده جلسه داشتم تا ساعت ۱۰ برای همین دیر وقت(!!) مزاحم شدم و از ماشین دور شدم. در راه برگشت داشتم با خودم فکر می کردم که چه خوب شد عضو شورا شدم وگرنه این مرحله آخری را باید با چه صحنه ای تحویل می گرفتم!!!